جدول جو
جدول جو

معنی تسطیع - جستجوی لغت در جدول جو

تسطیع
(اِ غِ)
داغ کردن گردن شتر را در درازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، ساطع کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به سطع و سطوع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در علم عروض سنجیدن و تجزیه کردن شعر به اجزای عروض و گذاردن هر جزء در برابر جزئی از افاعیل که در وزن با آن برابر باشد تا موزونی یا ناموزونی شعر آشکار شود، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسبیع
تصویر تسبیع
هفت تایی کردن، هفت بخش کردن، هفت رکن ساختن، هفت جزء کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسجیع
تصویر تسجیع
سخن با سجع و قافیه گفتن، کلام موزون گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
هموار کردن، پهن کردن، هموار کردن زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسطیر
تصویر تسطیر
خط کشی کردن، سطربندی کردن، نوشتن، سخن های پریشان و افسانه سر هم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسریع
تصویر تسریع
شتاب کردن در کاری، شتافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
قطعه قطعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثطیع
تصویر تثطیع
شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیع
تصویر تسلیع
شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیع
تصویر تسمیع
شنوانیدن، زشت گردندن، به نیکی یاد کردن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسییع
تصویر تسییع
گل اندودن، چرب کردن تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبیع
تصویر تسبیع
هفت قسمت کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
بار آهنگی آهنگین نوشتن با سجع سخن گفتن کلام موزون گفتن،جمع تسجیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسریع
تصویر تسریع
شتابانیدن، سرعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
پهن کردن، هموار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسطیر
تصویر تسطیر
نوشتن، فراهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبیع
تصویر تسبیع
((تَ))
به هفت بخش در آوردن چیزی را، بر هفت رکن تقسیم کردن، هفت جزء کردن چیزی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
((تَ))
پاره پاره کردن، تجزیه کردن شعر به اجزا و ارکان عروضی برای معین کردن موزون یا ناموزون بود شعر، کنایه از پیمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسطیر
تصویر تسطیر
((تَ))
خط کشی کردن، سطربندی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسجیع
تصویر تسجیع
((تَ))
با سجع سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسریع
تصویر تسریع
((تَ))
شتاب آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
((تَ))
هموار کردن، پهن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
هموار سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
Hyphenation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
césure
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
расстановка дефисов
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
Silbentrennung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
розділення дефісами
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
łącznikowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
连字符使用
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
hifenização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
sillabazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
guionización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
koppeltekengebruik
دیکشنری فارسی به هلندی