جدول جو
جدول جو

معنی تسرر - جستجوی لغت در جدول جو

تسرر
(اِ عِ)
سریه گرفتن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازمتن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسرر فلان، اتخذ سریه و یقال تسری ایضاً علی الابدال... (اقرب الموارد) ، بزنی گرفتن مردی مالدار و لئیم دختری را، یا بزنی گرفتن دختری بی چیز را بخاطر شرافت نسب او. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، شکافته شدن جامه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسررالثوب، تشقق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسخر
تصویر تسخر
ریشخند، استهزا، برای مثال گر لطیفی زشت را در پی کند / تسخری باشد که او بر وی کند (مولوی - ۱۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
رام گشتن، کار بی مزد کردن، به کار بی مزد گرفتن، ریشخند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکرر
تصویر تکرر
مکرر شدن، دوباره شدن، دوباره صورت گرفتن کاری، دودله شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقرر
تصویر تقرر
قرار گرفتن، برقرار شدن، قرار و ثبات یافتن، استوار گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسرع
تصویر تسرع
شتافتن، مبادرت کردن، شتاب کردن در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضرر
تصویر تضرر
زیان بردن، ضرر کشیدن، گزند دیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُتَ سَرْ رِ)
سریه گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سریه گیرنده و داه فراش نگاه دارنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسرر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فرمان برداری کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اطاعت خدا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : فلان یبر خالقه و یتبرره، ای یطیعه. (اقرب الموارد) ، صار براً. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسرع
تصویر تسرع
مبادرت کردن، شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرر
تصویر تبرر
فرمانبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرر
تصویر تحرر
آزاد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفر
تصویر تسفر
به سفر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعر
تصویر تسعر
برافروختگی آتش، نرخ یابی نرخ داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسرب
تصویر تسرب
به سوراخ خزیدن، تراوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسری
تصویر تسری
همه گیری فراگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسرق
تصویر تسرق
اندک اندک دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسریر
تصویر تسریر
شادمان کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکرر
تصویر تکرر
مکرر شدن، دو دله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسحر
تصویر تسحر
پگاهی خوردن (پگاهی سحری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
مسخرگی، تمسخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسرف
تصویر تسرف
مکیدن و خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقرر
تصویر تقرر
برقرار گرفتن، استقرار و استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسار
تصویر تسار
همرازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسیر
تصویر تسیر
گشت گشت وگذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرر
تصویر تضرر
رنجور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرر
تصویر تفرر
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرر
تصویر تحرر
((تَ حَ رُّ))
آزاد گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
رام شدن، بی مزد کار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تستر
تصویر تستر
((تَ سَ تُّ))
پوشیده گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تستر
تصویر تستر
((تُ تِ))
دستگاهی که با آن نان را گرم یا برشته کنند، برشته کن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضرر
تصویر تضرر
((تَ ضَ رُّ))
زیان دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکرر
تصویر تکرر
((تَ کَ رُّ))
دوباره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقرر
تصویر تقرر
((تَ قَ رُّ))
استوار گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
((تَ سَ خُّ))
مسخره کردن، ریشخند کردن
فرهنگ فارسی معین