جدول جو
جدول جو

معنی تستریون - جستجوی لغت در جدول جو

تستریون
(تُ تَ ری یو)
محله ای به بغداد، در جانب غربی بین دجله و باب البصره بود که در آن اهالی تستر (شوشتر) سکونت داشتند ولباسهای شوشتری درست می کردند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تستریون
(تُ تَ ری یو)
جمع تستری. (معجم البلدان). منسوبان به تستر (شوشتر). و رجوع به تستر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استریو
تصویر استریو
صدای استریوفونیک (Stereo یا Stereophonic) در فیلم برداری و صوت برداری به یک فرمت صوتی اشاره دارد که از دو کانال صوتی جداگانه استفاده می کند تا به تماشاگر احساس مکانی ثابت و تجربه ای غنی تر از صدا دهد. در این فرمت، صدا به طور جداگانه از دو نقطه مختلف (کانال های چپ و راست) پخش می شود که این امر به تماشاگر امکان می دهد تا بهتر از مکان ها و حرکات صوتی در فیلم یا نمایش پی ببرد.
مزایا و ویژگی های صدای استریوفونیک:
1. مکانیکی بودن صدا : با استفاده از دو کانال جداگانه، صداها به صورتی که در واقعیت تجسم می شود، از جهت چپ و راست به گوش تماشاگر می رسد. این باعث می شود تجربهٔ شنیداری طبیعی تر و واقعی تری ارائه شود.
2. تجربهٔ غنی تر : صدای استریوفونیک امکان ارائهٔ تفاوت های صوتی در دو طرف گوش تماشاگر را فراهم می کند که باعث می شود تا مکان ها، فضاها و حتی جنبه های احساسی بیشتری به نمایش درآید.
3. کاربردهای گسترده : صدای استریوفونیک در فیلم های سینمایی، فیلم های مستند، تولیدات تلویزیونی و حتی بازی های ویدئویی استفاده می شود. این فرمت به دلیل توانایی ارائهٔ تجربهٔ صوتی غنی تر، جزئیات بیشتر و احساسات عمیق تر، در بسیاری از حوزه های مختلف صوتی-تصویری پرکاربرد است.
4. کیفیت بالا : با توجه به استفاده از دو کانال جداگانه، صدای استریوفونیک به طور کلی کیفیت بهتری نسبت به صدای مونوفونیک (یک کانال) دارد و این به ارائهٔ تجربهٔ شنیداری متمایز و پرکیفیت کمک می کند.
صدای استریوفونیک به عنوان یک استاندارد معمول در صنعت صوتی-تصویری برای ایجاد تجربهٔ صوتی عمیق تر و غنی تر ترکیبی از مکان ها، جزئیات و احساسات بیشتر در فضاهای صوتی مختلف استفاده می شود و به تماشاگران امکان می دهد تا به صورت بیشتری در داستان ها و صحنه هایی که در معرض قرار می گیرند، غرق شوند.
صدایی که به لحاظ بعد، عمق و جهت به صدای طبیعی نزدیک است و می تواند میزان مشارکت تماشاگر در فیلم را بالا ببرد. صدای دالبی دیجیتال و شکل تکامل یافته صدای استریو فونیک است که در این حالت، صدا در شش باند ضبط و پخش می شود
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از نسترون
تصویر نسترون
نسترن، نام درختچه و گلی خوش بو به رنگ سرخ یا سفید، کوچک تر از گل سرخ که در هر شاخه اش چندین گل شکفته می شود، ترن، نستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تودریون
تصویر تودریون
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، شبیبی، شیکران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرون
تصویر استرون
سترون، برای مثال سهل نماید بر استرونان / محنت زاییدن آبستنان (امیرخسرو۱ - ۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
به یونانی باقلی قبطی است که قلقاس نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
واستریوش. (فرهنگ فارسی معین). کشاورز، و آن یکی از طبقات چهارگانه عهد ساسانی به شمار میرفته. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ بَ تَ)
گستردن. منتشر کردن. پراکنده کردن:
چو نزدیک شهر بخارا رسید
همه دشت نخشب سپه گسترید.
فردوسی.
ز دستور و گنجور بستد کلید
همه کاخ و میدان درم گسترید.
فردوسی.
که لشکر بنزدیک جیحون رسید
همه روی کشور سپه گسترید.
فردوسی.
وز آنجا سوی دامغان برکشید
همه راه زر و درم گسترید.
فردوسی.
چنین تا بنزدیک طنجه رسید
همه مرز دریا سپه گسترید.
اسدی.
فراختم علم فتنه را به هفت فلک
بگستریدم فرش ستم به هفت اقلیم.
سوزنی.
، و در این بیت مجازاً بمعنی پوشاندن آمده است:
گفتا که شاه زنگ یکی سبز چادری
بر دختران خویش بعمدا بگسترید.
بشار مرغزی.
، پخش شدن. شایع شدن. شایع گشتن. پهن شدن:
بر لب رود در باغ امیر از گل نو
گستریده ست تو پنداری وشی معلم.
فرخی.
از او در جهان آگهی گسترید
شد آئینش از هفت کشور پدید.
شمسی (یوسف و زلیخا).
جهان آفرینش چنان برکشید
که نامش به هر گوشه ای گسترید.
شمسی (یوسف و زلیخا).
نتافته ست چنین آفتاب در آفاق
نگستریده چنین سایه بر بسیط جهان.
سعدی.
، مجازاً شایع کردن. آشکار کردن:
گویند همچو کرد فلان بلفرج را (؟)
نامش چو نام تو بفرخجی بگسترید.
لبیبی.
راز یزدان را یکی والا و دانا خازن است
راز یزدان را گزافه من توانم گسترید؟
ناصرخسرو.
این مصدر با کلمات: آفرین، پیام، ثناء، سخن، شکر، عبادت، لابه، جفا و نظایر آنها ترکیب شود و معانی مختلف دهد.
- آفرین گستریدن، آفرین خواندن. آفرین گفتن:
جهان دیده روی شهنشاه دید
بدان نامدار آفرین گسترید.
فردوسی.
چو هوم آن سر و تاج شاهان بدید
بر ایشان بداد آفرین گسترید.
فردوسی.
خرامید بهرام و او را بدید
بر آن تخت و تاج آفرین گسترید.
فردوسی.
برفتند و دیدند هر کس که دید
بدان دست و تیغ آفرین گسترید.
اسدی.
زمین بوسه داد آفرین گسترید
سه ساله همه یاد کرد آنچه دید.
اسدی.
- پیام گستریدن، پیام رساندن:
فرستاده چون نزد ایشان رسید
پیام شهنشاه را گسترید.
فردوسی.
- ثنا گستریدن، ثنا خواندن:
زمین بوس کرد و ثنا گسترید
بدان سان که او را (کیخسرو را) سزاوار دید.
فردوسی.
فروجست چون باد پیشش دوید
ببوسید خاک و ثنا گسترید.
شمسی (یوسف و زلیخا).
- جفا گستریدن، جفا کردن. ستم کردن:
همین چرخ گردنده با هر کسی
تواند جفا گستریدن بسی.
فردوسی.
- سخن گستریدن، سخن گفتن. تکلم کردن:
پس آنگه زبان برگشادند پاک
سخن گستریدند بی ترس و باک.
شمسی (یوسف و زلیخا).
سوی ده برادر یکی بنگرید
بتندی به عبری سخن گسترید.
شمسی (یوسف و زلیخا).
به اندازه باید سخن گسترید
گزافه سخن را نباید شنید.
نظامی.
- شکر گستریدن، بسیار شکر گفتن:
چو لختی پرستش بجای آورید
زمانی بسی شکرها گسترید.
شمسی (یوسف و زلیخا).
- عبادت گستریدن، عبادت کردن:
هنرمند یعقوب فرخ نژاد
ز درد دل و جان به پا ایستاد
زمانی عبادت همی گسترید
بنزدیک آن کو عباد آفرید.
شمسی (یوسف و زلیخا).
- لابه گستریدن، لابه کردن. تضرع و زاری نمودن:
بدان پادشه لابه ها گسترید
مر این نامۀ من بدو بسپرید.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
قسطوریون. جندبادستر است. (اختیارات بدیعی). رجوع به مفردات ابن بیطار، و قسطوریون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
رود ستریمون، در تراکیه این رود موسوم به میرسین بود ولی اکنون آن را ستروما نامند. رجوع به ایران باستان ص 638، 645، 715، 736، 747، 749، 823، 943، 1245 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ یُ)
یکی از محارم تن ّ پادشاه صیدا بود که به رسالت نزد اردشیر سوم رفت و آمادگی پادشاه صیدا را به انقیاد و همکاری با اردشیر اعلام داشت. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1169- 1171 شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
به یونانی بیخ گیاهی است که آن را دورس گویند و تخم آن را شوکران خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مأخوذ از یونانی، خزبق. رجوع به برهان و تحفۀ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه و اختیارات بدیعی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مُ)
نام باستانی نهر معروف به استرومه و قره صو. رجوع به استرومه شود. و در قدیم قسمتی از حدّ غربی مملکت ایران بود و گفته اند خشیارشا در سفر جنگی خویش بیونان از شهر ’این’ واقع در ساحل رود استریمون گذشت. (ایران باستان صص 823- 824)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ دَ)
ستردن. بستردن. محو کردن:
گرین گفته دادست ره بسپرید
وگر نیست از خاطرم بسترید.
فردوسی.
رجوع به ستردن و بستردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از استرون
تصویر استرون
نازا، زنی را گویند که هرگز نزاید و او را به عربی عقیمه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
کشاورز و آن یکی از طبقات چهار گانه عهد ساسانی بشمار میرفته، جمع واستریوشان
فرهنگ لغت هوشیار
نسترن: ازگیسوی اونسیم مشک آید وززلفک اونسیم نسترون. (رودکی. لفااق. 369) توضیح درادب فارسی نسترون بفتح اول وسوم وگویاآنرااز} نستر {ون مرکب دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
گسترد گسترد خواهد گسترد بگستر گسترنده گسترده گسترش) پهن کردن منبسط کردن، فرش کردن: بگسترد فرشی زدیبای چین که گفتی مگر آسمان شد زمین، منتشر کردن شایع کردن، افشاندن پاشیدن: بگسترد بر موبدان سیم و زر باتش پراگند چندی گهر، منتشر شدن شایع شدن: چنانک خبرش اندر امتی بر امتان پیدا شد و بگسترد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گستریدن
تصویر گستریدن
((گُ تَ دَ))
پراکنده کردن، گستردن
فرهنگ فارسی معین
((اِ تِ یُ))
نوعی دستگاه صوتی که توانایی پخش یا ضبط صدا را در دو یا چند جهت دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرون
تصویر استرون
((اَ تَ وَ))
نازا، زنی که بچه نیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استریو
تصویر استریو
Stereophonic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استریو
تصویر استریو
stéréophonique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از استریو
تصویر استریو
стереофонический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استریو
تصویر استریو
stereophonisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استریو
تصویر استریو
стереофонічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استریو
تصویر استریو
stereofoniczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استریو
تصویر استریو
立体声的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استریو
تصویر استریو
estereofônico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استریو
تصویر استریو
stereofonico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از استریو
تصویر استریو
estereofónico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از استریو
تصویر استریو
stereofonisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از استریو
تصویر استریو
สเตอริโอ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از استریو
تصویر استریو
stereofonik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی