- تسایر
- با همروی
معنی تسایر - جستجوی لغت در جدول جو
- تسایر ((تَ یُ))
- روان کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکنده شدن
آک جویی از هم (آک عیب) هم نکویی نکوهش یکدیگر
خبه کردن، چشم دیگری بستن
راهی کردن
نرخ نهادن، آتش افروختن
نوشتن، فراهم آوردن
شادمان کردن کسی را
رام کردن، مطیع کردن
سحری خورانیدن، سحری دادن
در پرده داشتن
جمع تسییر
تند تازی سپاه، روانگی به هر سو ی، لورش (لور سیل)
مست نمایی خود را به مستی زدن
راندن
دستنبد پوشیدن
تنک کردن شیر آبکی کردن شیر، میخکوب کردن
مغایرت داشتن
تباهی افتادن، فتنه و فساد افتادن میان قوم
خط کشی کردن، سطربندی کردن، نوشتن، سخن های پریشان و افسانه سر هم کردن
راندن، روانه کردن، به راه انداختن
نرخ گذاشتن، بها و ارزش چیزی را معین کردن، برای جنسی نرخ تعیین کردن
پراکنده شدن، دراز شدن، فراگرفتن ابر در همۀ آسمان
با هم اختلاف داشتن، مغایرت داشتن، به یکدیگر رشک بردن
رام کردن، فرمان بردار کردن، مغلوب کردن، به کار بی مزد واداشتن
ستارهبرای مثال ستر است و ستایر و ستور است / بردار حجاب اگرچه نور است (شاه نعمت الله ولی - ۸۵۵)