جدول جو
جدول جو

معنی تزییف - جستجوی لغت در جدول جو

تزییف
ناسره و ناروا کردن مسکوک
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
فرهنگ فارسی عمید
تزییف(اِ شِ)
نبهره کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ناسره و ناروان گردانیدن دراهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناسره کردن درم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و چون پدرش از این شیوه عاری بود پسر بدین تلبیسات و تزییفات در جنب او عالمی متفوق می نمود. (جهانگشای جوینی) ، تحقیر و تصغیر کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بلند و مرتفع ساختن بناء. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تزییف
نبهره کردن ازارزش انداختن ناسره داشتن نبهره داشتن نادرست خواندن
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
فرهنگ لغت هوشیار
تزییف((تَ یِ))
ناخالص کردن مسکوک، کوچک کردن، مردود گردانیدن
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزیید
تصویر تزیید
زیاد کردن، افزون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
زینت دادن، زیور کردن، آراستن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بسیار گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به تکلف فصاحت نمودن، به انگشتان از کسی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به انگشتان خود چیزی را از کسی گرفتن بمانند شاهین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَسْ سُ)
لیف ساختن، سطبر و بسیار شدن لیف نهال خرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خراش دادن پوست کسی را با لیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بسنده بودن تابستان را. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند هذا الطعام یصیفنی، یعنی برای تابستان مرا بسنده است، تابستان به جایی اقامت کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به تصیف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دوا را شیاف ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مهمان فرود آوردن و مهمانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). مهمان را فرود آوردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). مهمانی کردن. (دهار). مهمان داشتن کسی را، به فروشدن نزدیک گشتن آفتاب، میل دادن چیزی را به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَلْیْ)
فرودآمدن در منزلی، بددلی کردن و روی گردانیدن از کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)، متفرق و پراکنده شدن گوشت لثه مابین دندانها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، اخیاف (برادران مادری) آوردن زن. (المنجد) (اقرب الموارد)، تقسیم کرده شدن کار میان آنها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تقسیم شدن مال میان آنها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
افزوده شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لُ)
نیک بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بریدن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ)
بسیار طواف کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَثْ ثُ)
بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی). گریختن و بددل گردیدن و از راه گذشتن، یقال: حمل فلان فی الحرب فغیف، ای کذب و جبن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن از کاری. (از اق-رب الم-وارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مردار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بوی گرفتن مردار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، زدن کسی را، ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
چیزی را زی ّ کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پوشش دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، و یقال: هذه زای فزیها، ای اقرأها بالزای. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنییف
تصویر تنییف
فزونی پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجییف
تصویر تجییف
مردار شدن، بوی گرفتن مردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزخیف
تصویر تزخیف
بسیار گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخییف
تصویر تخییف
گریز از ترس، فرود آمدن، بد دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییف
تصویر تضییف
مهمان داشتن مهمانی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزییل
تصویر تزییل
جدا کردن پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
افزون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلیف
تصویر تزلیف
دراز گویی کش دادن سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزعیف
تصویر تزعیف
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغییف
تصویر تغییف
بد دل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ریخت گرفتن نیک بریدن نیک بریدنقطعه قطعه کردن، کیفیتی معلوم قرار دادن برای شی، جمع تکییفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکییف
تصویر تکییف
((تَ))
نیک بریدن، کیفیتی معلوم قرار دادن برای شیء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضییف
تصویر تضییف
((تَ))
مهمان داری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
((تَ))
زیاد کردن، افزودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
((تَ))
زینت دادن، زیور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آذین، فرآویز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره