جدول جو
جدول جو

معنی تزقم - جستجوی لغت در جدول جو

تزقم(اِ زِ)
بسیار خوردن و لقمه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزقم لقمه، بلعیدن آن و تزقم چیزی تلقم آن. (از متن اللغه). تلقم، زقوم خوردن (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، افراط نمودن در شیر نوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیاده روی در نوشیدن شیر. (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِشِ)
متفرق و پراکنده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده گردیدن خیل و شتران و جز اینها. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، متفرق شدن و سخت آگنده و با هم پیوسته گردیدن گوشت - از لغات اضداد است - (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
میغ را گویند و آن بخاری و ابر تنکی باشد که بر روی زمین پهن شود و آنرا به عربی ضباب خوانند و باین معنی بجای حرف اول نون و بجای حرف ثانی زای فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج). میغ و بخار. (ناظم الاطباء). رجوع به تژم و نژم شود
لغت نامه دهخدا
(تِ زِ)
تزمه. دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل بت فرانسه آورده و ظاهراً از چزمۀ ترکی بمعنی موزه مأخوذ شده است. رجوع به دزی ج 1 ص 146 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
فروخوراننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
به سر بینی گرفتن کسی را. (منتهی الارب). گرفتن فقم یعنی چانه و یا سر بینی کسی را. (از ناظم الاطباء). چانه یعنی ریش کسی گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دروغ بربستن و کاذب گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). تکذب. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، به تکلف زعامت بر خود بستن و خود را زعیم دانستن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به شتاب ربودن چیزی را و فروخوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروخوردن چیزی را. (از اقرب الموارد). بلعیدن لقمه را. (از المنجد) ، ربودن گوی بدست از هوا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به شتاب ربودن چیزی را. (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد). ربودن گوی را به چوگان. (از اقرب الموارد). قال ابوسفیان لبنی امیه:تزقفوها تزقف الکره، یعنی الخلافه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَزْ)
چیره شدن برکسی، کلان لقمه خوردن طعام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَقْ قِ)
بسیار خورنده. (آنندراج). پرخور و بسیار اکول. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) ، لقمه کننده. (آنندراج). آن که لقمه می سازد، کسی که افراط در نوشیدن شیر می کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به متزقم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَءْ ءُ)
ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهنگ کردن به کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آهنگ چیزی کردن. (از اقرب الموارد) ، دور و دراز رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اطناب در آن. (از اقرب الموارد) ، کشتن. (تاج المصادر بیهقی). کشتن صید را، یاد گرفتن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : انک لتتوقمنی بالکلام، ای ترکبنی و تتوثب علی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بانگ کردن آب از بسیاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صدا برآوردن آب در شکم از بسیاری. (از اقرب الموارد) ، به مهلت فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بسرعت خوردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ)
چاه کندن. (تاج المصادر بیهقی) ، شد و آمدن کردن. (تاج المصادر بیهقی). آمد و شد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیرخیز و گرانبار گردیدن گوسپند از بار بچه های شکم. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوردن و فروبردن به گلو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، طعام زقوم خوردن (والفعل من نصر). (ناظم الاطباء). رجوع به تزغیم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توقم
تصویر توقم
ترسانیدن، آهنگ چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیم
تصویر تزیم
آگندگی آکندگی، پراکندگی، پیوستن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار