راهی بود بر شبه پشته. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 482). راه پشته پشتۀ ناهموار پست و بلند را گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء). راه پشته پشته بود. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (شرفنامۀمنیری). راهی پشته پشته. (صحاح الفرس) : بر که و بالا چو جه ؟ همچون عقاب اندرهوا بر تریوه راه چون جه ؟ همچوبر صحرا شمال. شهید (از لغت فرس اسدی). چون باز پرنده برگریوه چون بادرونده بر تریوه. لطیفی
راهی بود بر شبه پشته. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 482). راه پشته پشتۀ ناهموار پست و بلند را گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء). راه پشته پشته بود. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (شرفنامۀمنیری). راهی پشته پشته. (صحاح الفرس) : بر که و بالا چو جه ؟ همچون عقاب اندرهوا بر تریوه راه چون جه ؟ همچوبر صحرا شمال. شهید (از لغت فرس اسدی). چون باز پرنده برگریوه چون بادرونده بر تریوه. لطیفی
یوم الترویه، روز هشتم از ماه ذیحجه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لانهم کانوا یرتوون فیه من الماء لما بعد او لان ابراهیم (ع) کان یتروی و یتفکر فی رؤیاه فیه و فی التاسع عرف و فی العاشر استعمل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : وان نارها بین ده رده بر نارون گرد آمده چون حاجیان گرد آمده در روزگار ترویه. منوچهری. بوجعفر منصور فرمان یافت روز سه شنبه پیش از ترویه به روزی. (تاریخ سیستان)
یوم الترویه، روز هشتم از ماه ذیحجه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لانهم کانوا یرتوون فیه من الماء لما بعد او لان ابراهیم (ع) کان یتروی و یتفکر فی رؤیاه فیه و فی التاسع عرف و فی العاشر استعمل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : وان نارها بین ده رده بر نارون گرد آمده چون حاجیان گرد آمده در روزگار ترویه. منوچهری. بوجعفر منصور فرمان یافت روز سه شنبه پیش از ترویه به روزی. (تاریخ سیستان)
چنبر گردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانی است مابین ثغرهالنحر و عاتق. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج، تراقی، ترائق. (منتهی الارب). مأخوذ از تازی، استخوان چنبر گردن. جناغ سینه. چاهک. (ناظم الاطباء). ترقوه یا چنبر، یک جفت استخوان باریک و نسبهً بلندی است که دو سر هر یک دارای انحنای مخالفی است و در بالای قفسۀ سینه در هر طرف بدن بطور افقی قرار دارند که از یک سر به کتف و از سر دیگر به استخوان جناغ متصل می شوند. صاحب برهان، آخر و آخور و آخرک را معادل ترقوه آورده است. و رجوع به همین کلمات شود
چنبر گردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانی است مابین ثغرهالنحر و عاتق. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج، تراقی، ترائق. (منتهی الارب). مأخوذ از تازی، استخوان چنبر گردن. جناغ سینه. چاهک. (ناظم الاطباء). ترقوه یا چنبر، یک جفت استخوان باریک و نسبهً بلندی است که دو سر هر یک دارای انحنای مخالفی است و در بالای قفسۀ سینه در هر طرف بدن بطور افقی قرار دارند که از یک سر به کتف و از سر دیگر به استخوان جناغ متصل می شوند. صاحب برهان، آخر و آخور و آخرک را معادل ترقوه آورده است. و رجوع به همین کلمات شود
سیراب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). سیراب گردانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، کسی را بر روایت شعر داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بر روایت شعر داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، در کاری اندیشه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). اندیشه کردن در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد). اندیشیدن در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب. (منتهی الارب). و رجوع به تروی شود
سیراب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). سیراب گردانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، کسی را بر روایت شعر داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بر روایت شعر داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، در کاری اندیشه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). اندیشه کردن در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد). اندیشیدن در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب. (منتهی الارب). و رجوع به تروی شود
منسوب به هرات. اهل هرات مردم هرات، جمع هریوکان: (وی میگفتی می بایدکه بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ زنم که وی درکارهریوکاندورفرارفته بود) یادینارهریوه. دینارمسکوک هرات. یازبان هریوه. زبان هراتی: (... بهرام گروبهر زبانی سخن گفتی: بوقت چوگان زدن، پهلوی گقفتی واندرحربگاه ترکی گفتی واندر مجلس باعامه دری کگفتی وباموبدان واهل علم پارسی گفتی وبازنان زبان هریوه گفتی وچون اندرکشتی نشستی زبان نبطی گفتی وچون خشم گرفتی تازی گفتی) یا زرهریوه. زرخالص مسکوک هرات، زرخالص: (چراغی گرفتم چنانچون بود ززر هریوه سرخنجری) (منوچهری) توضیح امااینکه هریوه را زرخالص رایج معنی کرده اند گویا درست تر آن باشدکه دراینجاهم هریوه منسوب بهرات است وزرهرات شایددرمیان سکه های طلای دیگرخالص تر وکم عیارتر بوده وهروقت که میخواسته اند سکه خالص وکم عیاربگویند (زر هریوه) یا (دینارهریوه) می گفته اند وبعدها هریوه رابمعنی زرخالص رایج گرفته اند زیرا که تاکنون درنظم ونثرهیچ جاهریوه بتنهایی بحالت اسم ندیده وهمه جا (زرهریوه) یا (دینار هریوه) بحالت صفت وآن هم صفت برایدینار وزردیده ام)، طلای خالص و رایج
منسوب به هرات. اهل هرات مردم هرات، جمع هریوکان: (وی میگفتی می بایدکه بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ زنم که وی درکارهریوکاندورفرارفته بود) یادینارهریوه. دینارمسکوک هرات. یازبان هریوه. زبان هراتی: (... بهرام گروبهر زبانی سخن گفتی: بوقت چوگان زدن، پهلوی گقفتی واندرحربگاه ترکی گفتی واندر مجلس باعامه دری کگفتی وباموبدان واهل علم پارسی گفتی وبازنان زبان هریوه گفتی وچون اندرکشتی نشستی زبان نبطی گفتی وچون خشم گرفتی تازی گفتی) یا زرهریوه. زرخالص مسکوک هرات، زرخالص: (چراغی گرفتم چنانچون بود ززر هریوه سرخنجری) (منوچهری) توضیح امااینکه هریوه را زرخالص رایج معنی کرده اند گویا درست تر آن باشدکه دراینجاهم هریوه منسوب بهرات است وزرهرات شایددرمیان سکه های طلای دیگرخالص تر وکم عیارتر بوده وهروقت که میخواسته اند سکه خالص وکم عیاربگویند (زر هریوه) یا (دینارهریوه) می گفته اند وبعدها هریوه رابمعنی زرخالص رایج گرفته اند زیرا که تاکنون درنظم ونثرهیچ جاهریوه بتنهایی بحالت اسم ندیده وهمه جا (زرهریوه) یا (دینار هریوه) بحالت صفت وآن هم صفت برایدینار وزردیده ام)، طلای خالص و رایج
نوعی خوراکی است که عبارت است از اینکه نان تنوری نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زنجبیل و زیره و سیاه دانه نیم کوفته و سبزیهای ریزه کرده در تغاری کنند و سرکه و دوشاب بر بالای آن ریزند و مشت زنند تا خنب خمیر شود و در آفتاب نهند و تا 40 روز هر روز سرکه و دوشاب ریزند و بر هم زنند و رد آفتاب نهند تا بقوام آید. سپس از آن قرصها سازند و خشک کنند
نوعی خوراکی است که عبارت است از اینکه نان تنوری نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زنجبیل و زیره و سیاه دانه نیم کوفته و سبزیهای ریزه کرده در تغاری کنند و سرکه و دوشاب بر بالای آن ریزند و مشت زنند تا خنب خمیر شود و در آفتاب نهند و تا 40 روز هر روز سرکه و دوشاب ریزند و بر هم زنند و رد آفتاب نهند تا بقوام آید. سپس از آن قرصها سازند و خشک کنند
چنبر گردن آخر آخرک از استخوان ها آخورک چنبر یکی از استخوانهای کمر بند شانه یی که در جلو و بالا بتعداد یک زوج در طرفین سینه قرار دارد. این استخوان بشکل لاتینی است که افقی بین استخوانهای جناغ (عظم قص) و استخوان کتف واقع شده آخورک چنبر
چنبر گردن آخر آخرک از استخوان ها آخورک چنبر یکی از استخوانهای کمر بند شانه یی که در جلو و بالا بتعداد یک زوج در طرفین سینه قرار دارد. این استخوان بشکل لاتینی است که افقی بین استخوانهای جناغ (عظم قص) و استخوان کتف واقع شده آخورک چنبر