- ترکان (دخترانه)
- عنوانی مخصوص زنان اشراف در دوره مغول، نام مادر سلطان محمد خوارزمشاه
معنی ترکان - جستجوی لغت در جدول جو
- ترکان
- گذاشتن، وا گذاشتن
- ترکان
- عنوانی برای زنان، بانو، بی بی، خاتون، بیگم، ارجمند،
برای مثال کار ترکان است نی ترکان برو / جای ترکان هست خانه، خانه شو (مولوی - ۸۲۶)
- ترکان ((تَ))
- ملکه، شهربانو، لقب زنان ارجمند، بی بی، بیگم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع رکن، مبانی، پایه ها
پایه ها
لاتینی تازی گشته آتشفشان
ترکی برکشیده کسی که فرمانروایان مغول او را از میان دیگران بر می کشیدند واو پرگ داشت که هر گاه بخواهد نزد شاه برود، بزرگزاد
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
نام طایفه ای از طوایف ایران که بیشتر در گرگان و ترکمن صحرا زندگی میکنند
فردی از قوم ترکمان
ترسنده، بیم زده، هراسان
فرانسوی نکرنگی از پرندگان
رکن، اصول، مبانی، افراد مهم، بزرگان
ارکان اربعه: مجموع عناصر اربعه شامل آب، باد، خاک و آتش
ارکان حرب: در علوم نظامی ستاد ارتش
ارکان دولت: بزرگان و سران دولت، رجال دولت، وزرا و امرا
ارکان نماز: در فقه تکبیره الاحرام، قیام، رکوع و سجود
ارکان اربعه: مجموع عناصر اربعه شامل آب، باد، خاک و آتش
ارکان حرب: در علوم نظامی ستاد ارتش
ارکان دولت: بزرگان و سران دولت، رجال دولت، وزرا و امرا
ارکان نماز: در فقه تکبیره الاحرام، قیام، رکوع و سجود
در دورۀ مغول لقبی که به بعضی از رجال، درباریان و شاهزادگان مغول داده می شد و کسی که به این لقب و عنوان می رسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار می شد و هروقت می خواست می توانست بی اجازه به حضور شاه برود، کنایه از آزاد
گیاه ترخون
گیاه ترخون
قوم سفید پوست از نژاد ترک که در آسیای میانه، ترکمنستان و شمال غربی ایران ساکن هستند، هر یک از افراد این قوم
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، ترینان
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک
تثنیه ورک
جمع رکن، پایه ها، در نماز، تکبیره الاحرام، قیام، رکوع و سجود
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
لقبی برای شاهزادگان ترک و مغول که از پرداخت باج و مالیات معاف بودند و هرگاه که می خواستند بدون اجازه به حضور سلطان می رفتند
پرنده ای میوه خوار ویژۀ نواحی گرم امریکا با منقار بزرگ و پهن و پرهای رنگین، در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان
پرنده ای شکاری از نوع باز به رنگ سیاه یا زرد و دارای چنگال های قوی و منقار خمیده
ترسنده، بیم دارنده، برای مثال ز غریدن کوس ترسان هژبر / عقاب از تف تیر پران در ابر (اسدی - ۳۹۲)
Cowering, Fearful, Scared, Scary
робкий , боязливый , испуганный , страшный
ängstlich, verängstigt, beängstigend
наляканий , боязкий , страшний
przestraszony, bojaźliwy, straszny
退缩的 , 害怕的 , 可怕的
amedrontado, temeroso, assustado, assustador
spaventato, pauroso, spaventoso