جدول جو
جدول جو

معنی تروا - جستجوی لغت در جدول جو

تروا
(تُ)
شهری در آسیای صغیر که آنرا ایلیون و پرگام نیز می نامیدند. یونانیان ده سال این شهر را محاصره کردند و در آخر پس از تسخیر آن را آتش زدند. این جنگهای ده ساله موضوع داستانهایی شد که همر شاعر معروف یونان آنها را سرود و ایلیاد و اودیسه دو شاهکار او شرح همین جنگها است و نام این شهر بوسیله همر جاودانی گردید. شلیمان معتقد است که آثار و بقایای این شهر کهن را در حوالی حصار لیق کشف کرده است. و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 19 و ص 723 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بروا
تصویر بروا
(پسرانه)
اعتقاد (نگارش کردی: بوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آروا
تصویر آروا
(دخترانه)
نام فرشته ای در آیین زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پروا
تصویر پروا
(دخترانه)
ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروا
تصویر مروا
(دخترانه)
پهلوی فال نیک و دعای خیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترسا
تصویر ترسا
عیسوی مذهب، مسیحی، نصرانی، راهب، ترسنده، بیم دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تروال
تصویر تروال
شاخۀ نازک درخت، برگ گیاه، تزوال، تژوال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
ترس از خدا و اطاعت امر او، پرهیزکاری، پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروا
تصویر دروا
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواژ، درواه، اندروا، برای مثال رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته اند / من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده ام (خاقانی - ۹۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیوا
تصویر تیوا
تهور، بی پروایی، بی باکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروا
تصویر سروا
حدیث، سخن، افسانه، برای مثال چند دهی وعدۀ دروغ همی چند / چند فروشی به من تو این سرو سروا (اورمزدی - شاعران بی دیوان - ۲۷۵)، شعر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
برگ گیاه باشد و در فرهنگ زمان گویا بجای را، زای منقوطه مرقوم است. (فرهنگ جهانگیری) (ازفرهنگ رشیدی). برگ گیاه را گویند و با زای نقطه دار هم باین معنی آمده است. (انجمن آرا) (آنندراج). برگ گیاه را گویند و با زای نقطه دار و زای فارسی هم باین معنی آمده است. (برهان). شاخه های نازک و باریک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزوال و تژوال و تژاول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترور
تصویر ترور
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروی
تصویر تروی
سیراب شدن، تفکر و تامل
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروا
تصویر دروا
محتاج الیه، حاجت سرنگون، آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروا
تصویر شروا
گفتار بیهوده و بیمعنی و باطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروا
تصویر پروا
محابا، بیم، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوا
تصویر تهوا
شب پاره ای پاره ای از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلوا
تصویر تلوا
در پی دنبال در پی از دنبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
پرهیزگاری و ترس از خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسا
تصویر ترسا
ترسنده و بیم برنده و واهمه کننده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشا
تصویر ترشا
ریسمان دول (دلو)، بدی گوارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروب
تصویر تروب
مستمند و فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروپ
تصویر تروپ
فرانسوی دسته گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروج
تصویر تروج
روایی یافتن، گرد چیزی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروح
تصویر تروح
شبانگاه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروخ
تصویر تروخ
در گل و لای افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروال
تصویر تروال
شاخه های باریک و نازک و برگ گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروز
تصویر تروز
سخت شدن، غلیظ و سخت شدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروس
تصویر تروس
جمع ترس، سپرها رئیس شدن، مهتر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروع
تصویر تروع
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروغ
تصویر تروغ
خرغلت، تردستی، زبانبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پروا
تصویر پروا
احتیاط، اعتنا
فرهنگ واژه فارسی سره