جدول جو
جدول جو

معنی تقوا

تقوا
ترس از خدا و اطاعت امر او، پرهیزکاری، پرهیز
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تقوا

تقوا

تقوا
پرهیزکاری و ترس از خدا. (از ناظم الاطباء). تقوی. رجوع به تقوی شود
لغت نامه دهخدا

تقوا

تقوا
اتقا، پارسایی، پرواپیشگی، پروادار، پرهیزگاری، تدین، تقدس، تورع، دیانت، دینداری، زهد، عفاف، فضیلت، ورع
متضاد: ناپارسایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

اتقوا

اتقوا
بپرهیزید امر حاضر (جمع مذکر) از اتقاء بپرهیزید: چون رسیدند آن نفر نزدیک او بانگ بر زد: هی کیاند اتقوا، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

اقوا

اقوا
خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت سپری شدن زاد، بی نیاز شدن غنی گردیدن، تهی دست شدن نیازمند گردیدن (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آناختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده. دوم مانند: (بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در)
فرهنگ لغت هوشیار

تقوی

تقوی
پرهیزگاری، ترسیدن از خدا و به معنی توانا شدن، نیرومند شدن
تقوی
فرهنگ لغت هوشیار