جدول جو
جدول جو

معنی ترمع - جستجوی لغت در جدول جو

ترمع
(اِ جِ)
جنبیدن یا تهدید کردن از خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنبیدن یا لرزیدن از خشم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). جنبیدن از خشم. (از متن اللغه). لرزیدن از شدت غضب. (از متن اللغه) : رأیته کأنه یرعد من شدهالغضب. (متن اللغه) ، حیران و سرگشته شدن در گمراهی: دعه یترمع فی طمّته، یعنی بگذار او را تا حیران و سرگشته باشد در گمراهیهای خود و یا آلوده در پیخال خویش. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترمه
تصویر ترمه
(دخترانه)
نوعی پارچه با نقشهای بته جقه یا اسلیمی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترمس
تصویر ترمس
گیاهی با برگ های ریز و گل های رنگین و دانه های زرد که در طب قدیم به کار می رفته، باقلای قبطی، باقلای مصری، باقلای شامی، لوبیا گرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترفع
تصویر ترفع
بلندی جستن، به بلندی گراییدن، خود را از دیگران برتر دانستن، بلند شدن، بلندمرتبه شدن، سربلندی، غرور، تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یرمع
تصویر یرمع
فرفره، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، پرپره، مازالاق، بادفر، بادفره، فرفروک
سنگ ریزۀ سفید درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترمه
تصویر ترمه
شال، نوعی پارچۀ نفیس که از کرک لطیف بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترمه
تصویر ترمه
نمدزین، نمدی که زیر زین بر پشت اسب می اندازند، آدرم، آدرمه، تکلتو، تکتلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجمع
تصویر تجمع
جمع شدن، گرد آمدن، فراهم آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترمز
تصویر ترمز
آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت و بعضی ماشین های دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند می کنند و یا آن را از حرکت بازمی دارند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رَمْ مِ)
جنبنده یا تهدیدکننده از خشم. (آنندراج). مضطرب شده از خشم. (ناظم الاطباء) ، آلودۀ در پیخال خویش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به ترمع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یرمع
تصویر یرمع
باد فر فرفره: از بازیچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمع
تصویر تجمع
فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمع
تصویر تلمع
روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقمع
تصویر تقمع
بر گزینی گزینش بهین، تنها نشستن، سرگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمع
تصویر تصمع
خون آلود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمع
تصویر تسمع
گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطمع
تصویر تطمع
آرزومند و حریص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترصع
تصویر ترصع
نشاط و خوشدلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمه
تصویر ترمه
نمد زین را گویند، پارچه نفیسی را که از کوک بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربع
تصویر تربع
چهار زانویی چهار زانو نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراع
تصویر تراع
دربان، تندابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریع
تصویر تریع
درنگ کردن و توقیف نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفع
تصویر ترفع
برتری نمودن، بلندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروع
تصویر تروع
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمم
تصویر ترمم
متفرق و پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمل
تصویر ترمل
آلوده شدن به خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمض
تصویر ترمض
شوریدن دل، دلشوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمس
تصویر ترمس
فلاسک، قمقمه
فرهنگ لغت هوشیار
اضطراب کردن، جنبیدن آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقع
تصویر ترقع
پاره پاره فراهمی اندک اندک فراهم شدن، پینگی (پینه رقعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمه
تصویر ترمه
((تِ مِ))
نوعی پارچه گرانبها که از الیاف بسیار لطیف بافته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترمز
تصویر ترمز
((تُ مُ))
وسیله ای در اتومبیل و ماشین های مشابه که با فشار دادن آن حرکت اتومبیل یا ماشین کند و یا متوقف می شود
ترمز دستی: ترمزی است که علاوه بر ترمز پایی در اتومبیل تعبیه شده که به وسیله دستگیره ای آن را می کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترفع
تصویر ترفع
((تَ رَ فُّ))
برتری نمودن، بلندی جستن، سربلندی، غرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجمع
تصویر تجمع
((تَ جَ مُّ))
گرد آمدن، جمع شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجمع
تصویر تجمع
گردهمایی
فرهنگ واژه فارسی سره