جدول جو
جدول جو

معنی ترغان - جستجوی لغت در جدول جو

ترغان
(تُ)
دلیل و رهبر و آنکه راه را هویدا می کند. (ناظم الاطباء). رهبر که بعربی دلیل باشد. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 307 ب) ، باج و خراج. (ناظم الاطباء). باج. (لسان العجم ایضاً)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترکان
تصویر ترکان
(دخترانه)
عنوانی مخصوص زنان اشراف در دوره مغول، نام مادر سلطان محمد خوارزمشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترخان
تصویر ترخان
(پسرانه)
در دوره مغول آنکه خان به او امتیازات ویژه ای مانند معافیت از مالیات می داده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترلان
تصویر ترلان
(دخترانه)
پرنده ای از خانواده باز شکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارغان
تصویر ارغان
(پسرانه)
نام حاجب سلطان محمود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرغان
تصویر فرغان
(پسرانه)
فرغانه، نام شهری در ترکستان قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تریان
تصویر تریان
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، ترینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ترسنده، بیم دارنده، برای مثال ز غریدن کوس ترسان هژبر / عقاب از تف تیر پران در ابر (اسدی - ۳۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
پرنده ای شکاری از نوع باز به رنگ سیاه یا زرد و دارای چنگال های قوی و منقار خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترفان
تصویر ترفان
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکان
تصویر ترکان
عنوانی برای زنان، بانو، بی بی، خاتون، بیگم، ارجمند، برای مثال کار ترکان است نی ترکان برو / جای ترکان هست خانه، خانه شو (مولوی - ۸۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترخان
تصویر ترخان
در دورۀ مغول لقبی که به بعضی از رجال، درباریان و شاهزادگان مغول داده می شد و کسی که به این لقب و عنوان می رسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار می شد و هروقت می خواست می توانست بی اجازه به حضور شاه برود، کنایه از آزاد
گیاه ترخون
فرهنگ فارسی عمید
(شُ تُ)
کف پای شتر. (ناظم الاطباء). گیاه مریم. رجوع به اشترغان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرغان
تصویر فرغان
آوند فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرغان
تصویر طرغان
ترکی انبوه لشکر انبوه لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ترسنده، بیم زده، هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغاق
تصویر ترغاق
ترکی نگهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغاک
تصویر ترغاک
پاسبان و پاسداری شب شبگرد پاسدار شبانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکان
تصویر ترکان
گذاشتن، وا گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریان
تصویر تریان
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی برکشیده کسی که فرمانروایان مغول او را از میان دیگران بر می کشیدند واو پرگ داشت که هر گاه بخواهد نزد شاه برود، بزرگزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریان
تصویر تریان
((تَ یا تِ))
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکان
تصویر ترکان
((تَ))
ملکه، شهربانو، لقب زنان ارجمند، بی بی، بیگم
فرهنگ فارسی معین
((تَ))
لقبی برای شاهزادگان ترک و مغول که از پرداخت باج و مالیات معاف بودند و هرگاه که می خواستند بدون اجازه به حضور سلطان می رفتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرغان
تصویر طرغان
((طَ))
انبوه لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
Cowering, Fearful, Scared, Scary
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
craintif, effrayé, effrayant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
робкий , боязливый , испуганный , страшный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
ängstlich, verängstigt, beängstigend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
наляканий , боязкий , страшний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
przestraszony, bojaźliwy, straszny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
退缩的 , 害怕的 , 可怕的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
amedrontado, temeroso, assustado, assustador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
spaventato, pauroso, spaventoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترسان
تصویر ترسان
acobardado, temeroso, asustado, aterrador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی