- ترزن
- گرانمایگی، ایستایی
معنی ترزن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محله
معرب ارژن، چوبی که از وی عصا بسازند، یکی از غلات
کوی، کوچه، محله
کسی که در قمار و بازی جر زند و دبه درآورد
اندوهگین شدن، تحزن بر چیزی
علامت صفت تفضیلی که در آخر بعضی کلمات در میاید
استوار گردیدن و صاحب وقار بودن
خضاب کردن به حنا و یا بزعفران
آرامیده گردانیدن، با وقار و محجوب نمودن و قابل احترام کردن
افزونی، خویگیری، جوانمرد نمایی، بر کناری، نو بر آوردن
آنکه از اطاعت سر باز زند نافرمان عاصی
محزون شدن، اندوهگین شدن
سوزن که با آن چیزی بدوزند
کسی که تار می نوازد، نوازندۀ تار
قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه، کوی، محله، شعبه ای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی می کند
در فوتبال، بازیکنی که در زدن ضربات با سر مهارت دارد، آنکه از اطاعت امری سر باز زند، سرکش، نافرمان، سر زننده،
ترکان، عنوانی برای زنان، بانو، بی بی، خاتون، بیگم، ارجمند
گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، دخن، تنگس، الم
تاج مرصع که در قدیم روی تخت بالای سر پادشاهان می آویخته اند، تاج، طرز قرار گرفتن گل ها بر روی شاخه ها مانند گل گاوزبان
تیرانداز، آنکه با کمان یا تفنگ به طرف کسی یا چیزی تیر بیندازد، تیرزن، قوس
زن بد کار روسپی قحبه، مرد دیوث قلتبان
تاج و نیم تاجی که از دیبا می بافتند بزر و گوهر مغرق کرده و آنرا بر بالای سر شاه می آویختند: آنکه اهل درزن باشد نه سزای گرزن باشد، گل آذینی است محدود که ساقه گل دهنده (پایه گل) آن بپایه گل فرعی بعدی منتهی میشود. این پایه های گل دار از طرفی رشد و نمو انتهایی ساقه را محدود میسازند و از طرفی در تولید انشعابات فرعی آن موثرند. اگر انشعابات پایه ماقبل انجام شود گرزن را یکسویه و اگر از دو جانب باشد آنرا دو سویه گویند. گاهی انشعابات گلهای بعدی بتناوب از طرفین پایه های ماقبل انجام میشود و در این صورت گرزن را مارپیچی نامند
((اَ زَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی از تیره گندمیان دارای ساقه های کوتاه و دانه های ریز، دانه های آن را بیشتر به طیور می دهند، غالباً بعد از برداشت حاصل جو و گندم کاشته می شود
علامت صفت عالی که در آخر بعضی کلمات درمی آید و برتری و رجحان کسی یا چیزی را بر کسان یا چیزهای دیگر می رساند مثلاً بهترین، خوب ترین، داناترین
تنور، اجاق، فر، تابۀ گلی یا سفالی که روی آن نان می پزند، بریجن
قطار
پشته آبگیر، سبک سنگین کردن، رخت افکندن