جدول جو
جدول جو

معنی ترتم - جستجوی لغت در جدول جو

ترتم(اِ تِ)
ارتتام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). بسته شدن رشته ای بر انگشت جهت یادداشت. (ناظم الاطباء). بسته شدن رتیمه، و رتیمه رشته ای باشد که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج). رتیمه بر انگشت بستن. (از اقرب الموارد). رتمه بستن مرد بر انگشت خود. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
ترتم(تُ تُ / تَ)
شر ترتم (ترتم) ، شر ثابت و دائم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دائم. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
ترتم
نخ به انگشت بستن برای یاد آوری
تصویری از ترتم
تصویر ترتم
فرهنگ لغت هوشیار
ترتم
کوسه، بی ریش، تنک و رقیق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترنم
تصویر ترنم
(دخترانه)
زمزمه کردن یک نغمه، آواز، نغمه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تکتم
تصویر تکتم
(دخترانه)
نام چاه زم زم، نام مادر امام رضا (ع)، اصرار در کتمان، پنهان کاری زیادی، بیشتر در امور مربوط به بانوان به کار برده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
حتم شدن، واجب شدن، لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن
شادمانی و خوش رویی کردن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، هشاشت، تازه رویی، بشاشت، انبساط، تبذّل، مباسطه، روتازگی، مباسطت، بشر، ابرو فراخی، طلاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترحم
تصویر ترحم
رحم داشتن، مهربانی کردن، بر سر لطف و مهربانی آمدن، رحم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترتب
تصویر ترتب
راست و درست شدن، در جای خود واقع شدن، پشت سر هم واقع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمتم
تصویر تمتم
منگوله ای که از موهای دم غژغاو درست می کردند و سپاهیان آن را از نیزه و علم می آویختند یا بر گردن اسب می بستند، پرچم
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تتم، تتری، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنم
تصویر ترنم
آواز خواندن، زمزمه کردن به آواز خوش، آواز
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رَتْ تِ)
آن که رتمه بندد و رتمه رشته ای که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج). کسی که بر انگشت خود جهت یادداشت رشته ای بسته باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترتم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعتم
تصویر تعتم
درنگیدن درنگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سالوسی مرد مفریبی ظاهر پرستیدن، سالوسی کردن، ظاهر پرستی، سالوسی، جمع ترسمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکتم
تصویر تکتم
نام چاه زمزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتم
تصویر تمتم
پرچم
فرهنگ لغت هوشیار
این کلمه ماخذ از زبان قبایل سرخ پوست است و این قبایل ابتدائی، حیوانی را همچون نیاکان اولیه یا خدای اختصاصی قبیله خود مورد توجه قرار میدهند و آنرا توتم قبیله خود خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغم
تصویر ترغم
خشم گرفتن، خشم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنم
تصویر ترنم
آواز نیکو و خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمم
تصویر ترمم
متفرق و پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترام
تصویر ترام
خانه های ریز روی عکس یا شیشه یا گراور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریم
تصویر تریم
چرکن، آکناک
فرهنگ لغت هوشیار
بایستگی در بایی بایسته بودن در پای شدن لازم شدن، چیزی را بر خود واجب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرتم
تصویر ثرتم
ته کاسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تردم
تصویر تردم
پینگی پنبه برداشتن (پینه وصله)، پارگی جامه، درازیدن پیکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحم
تصویر ترحم
بخشودن، بر کسی مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتل
تصویر ترتل
آهسته خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتب
تصویر ترتب
بر جای ایستادن و بی حرکت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنم
تصویر ترنم
((تَ رَ نُّ))
سراییدن، آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترسم
تصویر ترسم
((تَ رَ سُّ))
ظاهر پرستیدن، سالوسی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترحم
تصویر ترحم
((تَ رَ حُّ))
مهربانی کردن، رحم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترتب
تصویر ترتب
((تَ رَ تُّ))
پشت سر هم قرار گرفتن، در جای خود واقع شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترام
تصویر ترام
((تِ))
خانه های ریز روی عکس، شیشه و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترنم
تصویر ترنم
زمزمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترحم
تصویر ترحم
مهر ورزی، دلسوزی
فرهنگ واژه فارسی سره