جدول جو
جدول جو

معنی تراهی - جستجوی لغت در جدول جو

تراهی
نو باوه
تصویری از تراهی
تصویر تراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تراهی
میوۀ نورس، نوباوه
تصویری از تراهی
تصویر تراهی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترازی
تصویر ترازی
افقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تباهی
تصویر تباهی
ضایعه، فساد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترائی
تصویر ترائی
نموداری، دیدار، دیدن خود در آینه
فرهنگ لغت هوشیار
خرسندی -1 از هم خشنود شدن راضی گشتن، خشنودی رضایت. یا به تراضی طرفین. بخشنودی دو جانب برضایت دو طرف معامله. از هم راضی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دیر باشی دیر شدن باران، کوتاهی کردن، دیر کردن کاهلی و تقصیر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراجی
تصویر تراجی
هم آرزویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترابی
تصویر ترابی
رستی
فرهنگ لغت هوشیار
همخوشی، همگایی بازی کردن با یکدیگر همدیگر را سرگرم ساختن بلهو و لعب مشغول گردیدن، با هم بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
بغایت رسیدن، بپایان رسیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
فساد ضایع شدن، نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهی
تصویر تباهی
فساد، خراب بودن و با یکدیگر فخر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراخی
تصویر تراخی
درنگ کردن، درنگ و سستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
به نهایت رسیدن، پایان یافتن، بازایستادن و بس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراضی
تصویر تراضی
از هم راضی شدن، از یکدیگر خشنود شدن، خشنودی و رضایت از یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباهی
تصویر تباهی
فساد، نابودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراضی
تصویر تراضی
((تَ))
از هم خشنود شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراخی
تصویر تراخی
((تَ))
درنگ کردن، درنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
((تَ))
به پایان رسیدن، به نهایت رسیدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاهی
تصویر تلاهی
((تَ))
یکدیگر را سرگرم ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباهی
تصویر تباهی
خرابی، فساد، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهی
تصویر راهی
عازم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راهی
تصویر راهی
طریق، مسافر، کاروانی، سفری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترای
تصویر ترای
در آئینه دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهی
تصویر راهی
رهسپار، عازم، رونده، مسافر، راه نشین، فرستاده، غلام، بنده
راهی شدن: روانه شدن، سفر کردن
راهی کردن: روانه کردن، به راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهی
تصویر راهی
مسافر، رونده، راه نشین، فرستاده
فرهنگ فارسی معین