معنی تباهی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تباهی
تباهی
- تباهی
- از ’ب هَ و’، بایکدیگر فخر نمودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (دهار) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر معارضه نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تباهی
- تباهی
- بدی، ردائت، فتنه، فساد، خرابی، ویرانی، انهدام، خسار، عنت، نابودی، نیستی، هدم، آشفتگی، پریشانی، نابسامانی
متضاد: نیکی، آبادی، عمران،
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تلاهی
- تلاهی
- همخوشی، همگایی بازی کردن با یکدیگر همدیگر را سرگرم ساختن بلهو و لعب مشغول گردیدن، با هم بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار