- تراسل
- نامه فرستادن، فرستادن
معنی تراسل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انتقال یافتن نفس انسانی بجسم معدنی
دزد شدن، بی سردار و حاکم کارزار کردن
کاهلی نمودن، سست نمودن
از یکدیگر زادن، از هم زائیدن، فرزند زادن
کسل شدن، سستی و کاهلی کردن، سستی، تنبلی
ایجاد نسل کردن، فرزند زادن، اولاد زیاد کردن
فرستنده، ارسال کننده، نامه فرستنده
((تِ))
فرهنگ فارسی معین
اتحادیه ای مرکب از چند مؤسسه صنعتی یا مالی برای در دست گرفتن قیمت ها و کاستن از میزان رقابت ها
اتحادیه ای که از همکاری چند مؤسسۀ صنعتی یا بازرگانی مربوط به یک رشته جهت تنظیم نرخ به دلخواه خود، کاهش رقابت و حفظ منافع خودشان تشکیل می شود
ایوان
بام، مهتابی، ایوان وسیع
نامه نگاری، رساله نوشتن
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
رساله نوشتن، نامه نوشتن، نامه نگاری
ایوان وسیع جلو طبقات فوقانی عمارت، مهتابی