جدول جو
جدول جو

معنی ترابیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ترابیدن
تراویدن، خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، برای مثال بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۳)
تصویری از ترابیدن
تصویر ترابیدن
فرهنگ فارسی عمید
ترابیدن(گَ زَ دی دَ)
رفتن آب بپالایش، اندک اندک. و روغن نیز که از انا پالایش گیرد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چکیدن آب از کوزه بود. (اوبهی). تراویدن و ترشح کردن باشد مطلقاً، اعم از آب و شراب و روغن و امثال آن از ظروف. (برهان) (آنندراج). چکیدن آب از ظروف. (فرهنگ خطی کتاب خانه سازمان). تراویدن و ترشح کردن و تراوش کردن و بطور رشحات کوچک خارج شدن مایعی از سطح ظرفی که متخلخل باشد. (ناظم الاطباء). رفتن آب بپالایش اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی. (شرفنامۀ منیری). زهیدن آب وروغن از مسام و سوراخهای خرد، از سفالینه و چرمینه و مانند آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
بخل همیشه چنان ترابد از آن روی
کآب چنان از سفال نو نترابد.
ابوطاهر خسروانی.
از کوزه همان برون ترابد که در اوست.
ابوطاهر خسروانی.
از جام انگبین نترابد جز انگبین
از نفس او نیاید الا لطف کنی.
منوچهری.
اندر سفال نوکردن (آب را) تا از او بترابد، مضرتهاء آب ببرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رگها بدان سبب سست و... گردد و خون از رگها ترابیدن گیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنچه از سعفه ترابد، ریمی غلیظ و لزج باشد که قوام آن همچون انگبین بوده باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حوضی که پیوسته آب در وی می آید و آنرا بر اندازۀ مدخل، مخرجی نباشد لاجرم از جوانب راه جوید و بترابد. (کلیله و دمنه).
از مسام ابر نترابد بجز آب حیات
بس که می گردد ز بحر دست رادش شرمسار.
ابن یمین.
، مجازاً، پدید آمدن از. آشکار شدن از: هرکه پنج قدح شراب ناب بخورد آنچه اندر اوست از نیک و بد، از او بترابد و گوهر خویش پدید کند. (نوروزنامۀمنسوب به خیام). رجوع به تراویدن و تراوش شود
لغت نامه دهخدا
ترابیدن
ترواش کردن
تصویری از ترابیدن
تصویر ترابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترابیدن((تَ دَ))
تراوش کردن و چکیدن آب و مانند آن، تراویدن
تصویری از ترابیدن
تصویر ترابیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
ستردن موی از بدن با تیغ، جدا کردن پوسته یا ورقه های نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ، تراش دادن، صاف کردن چوب یا تخته، خراشیدن و پاک کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، ترابیدن، برای مثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلابیدن
تصویر تلابیدن
تراویدن، خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، ترابیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
تراوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکیدن
تصویر تراکیدن
صدا کردن در شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
خراشیدن و پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترازیدن
تصویر ترازیدن
ساختن و آراستن و زینت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلابیدن
تصویر تلابیدن
چکیدن تراوش کردن آب و شراب و امثال آن ترشح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
((تَ دَ))
ستردن موی به وسیله تیغ از بدن، سابیدن چوب یا فلز به وسیله سوهان یا رنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراویدن
تصویر تراویدن
((تَ دَ))
تراوش کردن و چکیدن آب و مانند آن، ترابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترابردن
تصویر ترابردن
منتقل کردن، حمل کردن، حمل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
Carve, Whittle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
sculpter, tailler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
แกะสลัก , แกะสลัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
kuchonga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
oymak, yontmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
조각하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
彫刻する , 彫刻する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
לפסל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
तराशना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
mengukir, memahat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
schnitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
snijden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
tallar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
scolpire, intagliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
esculpir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
雕刻 , 削
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
rzeźbić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
вирізати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
вырезать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
খোদাই করা
دیکشنری فارسی به بنگالی