جدول جو
جدول جو

معنی ترابیدن

ترابیدن
(گَ زَ دی دَ)
رفتن آب بپالایش، اندک اندک. و روغن نیز که از انا پالایش گیرد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چکیدن آب از کوزه بود. (اوبهی). تراویدن و ترشح کردن باشد مطلقاً، اعم از آب و شراب و روغن و امثال آن از ظروف. (برهان) (آنندراج). چکیدن آب از ظروف. (فرهنگ خطی کتاب خانه سازمان). تراویدن و ترشح کردن و تراوش کردن و بطور رشحات کوچک خارج شدن مایعی از سطح ظرفی که متخلخل باشد. (ناظم الاطباء). رفتن آب بپالایش اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی. (شرفنامۀ منیری). زهیدن آب وروغن از مسام و سوراخهای خرد، از سفالینه و چرمینه و مانند آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
بخل همیشه چنان ترابد از آن روی
کآب چنان از سفال نو نترابد.
ابوطاهر خسروانی.
از کوزه همان برون ترابد که در اوست.
ابوطاهر خسروانی.
از جام انگبین نترابد جز انگبین
از نفس او نیاید الا لطف کنی.
منوچهری.
اندر سفال نوکردن (آب را) تا از او بترابد، مضرتهاء آب ببرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رگها بدان سبب سست و... گردد و خون از رگها ترابیدن گیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنچه از سعفه ترابد، ریمی غلیظ و لزج باشد که قوام آن همچون انگبین بوده باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حوضی که پیوسته آب در وی می آید و آنرا بر اندازۀ مدخل، مخرجی نباشد لاجرم از جوانب راه جوید و بترابد. (کلیله و دمنه).
از مسام ابر نترابد بجز آب حیات
بس که می گردد ز بحر دست رادش شرمسار.
ابن یمین.
، مجازاً، پدید آمدن از. آشکار شدن از: هرکه پنج قدح شراب ناب بخورد آنچه اندر اوست از نیک و بد، از او بترابد و گوهر خویش پدید کند. (نوروزنامۀمنسوب به خیام). رجوع به تراویدن و تراوش شود
لغت نامه دهخدا