- ترابی
- رستی
معنی ترابی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویرانی
حمل و نقل
اوار ویرانی، تباهی، مستی و بی خویشتنی، زیان ویرانی مقابل آبادی، تباهی فساد، مستی و بیخودی، زیان ضرر
نموداری، دیدار، دیدن خود در آینه
جمع تریبه، سینه ها، برها، استخوان های سینه
نو باوه
خرسندی -1 از هم خشنود شدن راضی گشتن، خشنودی رضایت. یا به تراضی طرفین. بخشنودی دو جانب برضایت دو طرف معامله. از هم راضی شدن
تکبر کردن، نوعی رفتار آهسته با تکبر و ناز
دیر باشی دیر شدن باران، کوتاهی کردن، دیر کردن کاهلی و تقصیر نمودن
هم آرزویی
دزد شدن، بی سردار و حاکم کارزار کردن
کودکی کردن
فرو گذاشت فرناسیدن (فرناس غافل)
میگون ازرنگ ها، میخواره مغی منسوب به شراب، باده پرست میخواره
درنگ کردن، درنگ و سستی
ویرانی، تباهی، فساد، بی نظمی
آنچه که بر آن تکیه دهند، بالش ها
نوعی خرما، نوعی نان شیرینی، غرابیّه
به رنگ سرخ ارغوانی، ظرف شراب
شراب فروش، سقا
شراب فروش، سقا
کودکی کردن، کارهای کودکانه کردن، به لهو و لعب پرداختن، عشق ورزیدن
ضرّاب، بسیار زننده، سخت زننده، آنکه سکه ضرب می کند، زرگر
از هم راضی شدن، از یکدیگر خشنود شدن، خشنودی و رضایت از یکدیگر
رود نواز دنبک نواز، زننده، زرابی زرابگر کسی که پول سکه زند، کارگر ضرابخانه، جمع ضرابیان
از اعرابی: تازی اعرابی
افزوده کلاغی نوک کلاغی در استخوان دوش، کلاغ زاغی زاغگون، خرمای سیاه خرمای زاغی، نان بادامی نوعی خرما، نوعی نان شیرینی غرابیه غرابیا، زایده ایست در کنار فوقانی و مجاور بریدگی به همین نام در استخوان کتف به شکل منقار کلاغ در راس این زایده عضلات سینه یی کوچک و غرابی بازویی و سر کوتاه عضله دو سر بازویی می چسبند
تراوش، ترشح