جدول جو
جدول جو

معنی تذبل - جستجوی لغت در جدول جو

تذبل
(اِ قِ)
برفتار مردان رفتن زن باآنکه باریک بدن است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). خرامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تبختر و تفتر در راه رفتن. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تذبل
مردواری، خرامیدن
تصویری از تذبل
تصویر تذبل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تذلل
تصویر تذلل
خود را خوار و ذلیل نشان دادن، اظهار خواری و فروتنی کردن، خواری، زبونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد، بیکاره، تن پرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبذل
تصویر تبذل
درباختن و ترک کردن چیزی، برای مثال چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی - ۷ حاشیه)
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
مکر، حیله، فریب، چاره، گول، ستاوه، ترفند، خدعه، کلک، شید، ریو، دستان، اشکیل، کید، قلّاشی، دلام، نیرنگ، غدر، احتیال، شکیل، گربه شانی، دغلی، نارو، حقّه، ترب، تزویر، روغان، خاتوله، دویل
جادو، افسون، برای مثال نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی - شاعران بی دیوان - ۲۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
قبول کردن، پذیرفتن، به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابل
تصویر تابل
ادویه، گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دوا
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ذَبْ بِ)
زنی که به رفتار مردان رود. (آنندراج). و رجوع به تذبل و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبذل
تصویر تبذل
ناخویشتن داری، عمل نفس خویشتن کردن، لباس کهنه پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبل
تصویر توبل
پارسی تازی گشته توبال دیگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
داروی خوشبو که در غذا بریزند میز ناهارخوری، صفحه، لوح میز ناهارخوری، صفحه، لوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
کاهل و بیکار و هیچ کاره مکر و حیله، نیرنگ و فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
پذیرفتن، بعهده گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذبیل
تصویر تذبیل
زیر نویسی پاینامه نویسی، گسترش دامن بلند کردن دامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذلل
تصویر تذلل
اظهار خواری و فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربل
تصویر تربل
فربهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متذبل
تصویر متذبل
زن مرد روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
((تَ یا تُ بُ))
مکر، حیله، افسون، جادو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
((تَ قَ بُّ))
پذیرفتن، به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابل
تصویر تابل
((بِ))
چیزهایی که برای خوشبو کردن غذا به کار برند، جمع توابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
((تَ بَ))
تن پرور، کاهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
((تِ بَ))
کوتاه قد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تذلل
تصویر تذلل
((تَ ذَ لُّ))
خواری نمودن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبذل
تصویر تبذل
((تَ بَ ذُّ))
بخشیدن، اعطا کردن، خوشرویی کردن، خوش رویی، گشاده رویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
کاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
Lazy, Dawdler, Loafer, Slothful, Torpid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
лентяй , ленивый , вялый , вялый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
Faulenzer, faul, träge, schlaff
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
ледар , ледачий , повільний , млявий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
leniwiec, leniwy, powolny, zwiotczały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
游手好闲的人 , 懒惰的 , 游手好闲者 , 慢的 , 松软的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
preguiçoso, vagabundo, lento, frouxo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
pigro, lento, molle
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تنبل
تصویر تنبل
holgazán, perezoso, vago, lento, flojo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی