جدول جو
جدول جو

معنی تذاکر - جستجوی لغت در جدول جو

تذاکر
تذکره، کتابی که در آن شرح احوال شاعران یا دانشمندان یا عارفان و مشایخ صوفیه نوشته شده باشد، آنچه موجب یادآوری شود، وسیلۀ یادآوری، یادداشت، یادآوری، گذرنامه
تصویری از تذاکر
تصویر تذاکر
فرهنگ فارسی عمید
تذاکر
(اِمْ مِ)
بهم یاد گرفتن. (زوزنی). بهم یاد کردن. (آنندراج). بیاد یکدیگر آوردن. (ناظم الاطباء). یاد آوردن چیزی. (المنجد) ، تفاوض در امری. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تذاکر
امری را بیاد آوردن
تصویری از تذاکر
تصویر تذاکر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تذکر
تصویر تذکر
به یاد آمدن، به یاد آوردن، یاد کردن، یادآور شدن، پند گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذاکر
تصویر ذاکر
یاد کننده، یادآورنده، ستایش کنندۀ خدا، ثناگو، روضه خوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تذکار
تصویر تذکار
ذکر کردن، به یاد آوردن، یادآوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناکر
تصویر تناکر
خود را نادان نمایاندن، اظهار نادانی کردن، تجاهل، ناشناختن، با همدیگر دشمنی ورزیدن قوم
فرهنگ فارسی عمید
(تَخْ)
خویشتن را نادان ساختن. (زوزنی). خویشتن را نادان نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاهل. (اقرب الموارد) ، ناشناخته آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناشناختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : معن او را بوجه تناکر مدد نمود و کار خصم او بساخت منصور چون او را بشناخت از سر جرایم معهود او درگذشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446) ، بر همدیگر دشمنی ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مستی نمودن بی مستی. (زوزنی). مستی نمودن. (دهار). خود را مست وانمودن بغیر مستی و نشاءه. (غیاث اللغات) (آنندراج). مستی نمودن از خود بی مستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). مستی نمودن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، استعمال سکر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
یادکننده یکدیگر را. (آنندراج). آگاه کننده دیگری. (ناظم الاطباء) ، به یاد همدیگر آمده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تذاکر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ خَ)
بر یکدیگر نیزه زدن قوم در پیکار و باهم درآمیختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اختلاط و تشاجر قوم در خصومت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یاد کردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نگه داشتن چیزی در ذهن. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (المنجد) ، ذکر نمودن، و بکسر خطاست، چرا که سوای تبیان و تلقای، هیچ مصدری بر وزن تفعال بکسر نیامده مگر اسم جنس و صفات، برین وزن اکثر می آید چنانکه تمثال و تمساح و تلعاب بمعنی بسیار بازی کننده. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکدیگر را برانگیختن برجنگ و برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را برانگیختن بر قتال. (از المنجد) ، تلاوم. (المنجد). رجوع به تذمر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکدیگر را فریفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
لفظ هندی است به معنی خداوند و هندوان در محاورات خود بر هم مسلک، یعنی سمدهی اطلاق کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
بیاد آوردن، یاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاکر
تصویر ذاکر
بیان کننده، یاد کننده، ثنا گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکر
تصویر تناکر
نا شناختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساکر
تصویر تساکر
مست نمایی خود را به مستی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذکار
تصویر تذکار
یاد گرفتن چیزی، یاد آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکر
تصویر تناکر
((تَ کُ))
خود را به نادانی زدن، دشمنی ورزیدن دو قوم با یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تذکار
تصویر تذکار
((تَ))
ذکر کردن، به یاد آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
((تَ ذَ کُّ))
به یاد آمدن، پند گرفتن، یادآور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذاکر
تصویر ذاکر
((کِ))
ذکرکننده، یادکننده، آن که ذکر مصیبت سیدالشهداء و اهل بیت را کند، روضه خوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
یادآوری، گوشزد
فرهنگ واژه فارسی سره
تذکر، ذکر، یادآوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
Admonishment, Admonition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
предупреждение , предостережение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
Ermahnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
застереження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
napomnienie, przestroga
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
警告 , 劝诫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
admoestação, advertência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
ammonizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تذکر
تصویر تذکر
amonestación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی