جدول جو
جدول جو

معنی تدعه - جستجوی لغت در جدول جو

تدعه
فراخی عیش، آسایش
تصویری از تدعه
تصویر تدعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدعه
تصویر بدعه
آیین نو نو آوری نو آیینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدعه
تصویر جدعه
باقیمانده و بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خادع، فریبکاران، کوره راه ها، دژ خویان بلوس اروند کرش دستان فریب مکرورزی دستان آوری: (بمکر و خدعه در دام افتاد)، مکر فریب دستان فسون
فرهنگ لغت هوشیار
آبراه تنگه، آبشخوار، پایه نردبان، دهانه تالاب دهانه استخر، دهانه جوی دهانه جوی، راه آب آبراه، مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترعه پاناما ترعه سوئز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدوه
تصویر تدوه
ستبر گشتن، دگر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدله
تصویر تدله
دل ربودگی خرد پریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدعر
تصویر تدعر
زشتگونگی، روی پیسگی پیسه گرردیدن روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدعب
تصویر تدعب
ناز کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعه
تصویر تسعه
نه، نه نرینه نه مرد نه (9)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
تابعات و پیروان عاقبت بد، شکنجه عاقبت بد، شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدعه
تصویر سدعه
رنج، بد بختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
اتباع، جمع تابع، تابع
فرهنگ فارسی عمید
مونث قدع و شرمگین: زن گبه کوتاه (گبه جبه تازی گشته) مونث قدع و شرمگین: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
((تَ بَ عِ))
جمع تابع، پیروان، اهالی یک مملکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترعه
تصویر ترعه
((تُ عِ))
کانال، آبراه بزرگ و عمیقی که بین دو دریا برای عبور کشتی ها ساخته شود، در، دهانه حوض یا استخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خدعه
تصویر خدعه
((خُ عِ))
مکر، حیله و فریب
فرهنگ فارسی معین
نهر بزرگ و عمیق که بین دو دریا ساخته شود که از آن با کشتی عبور کنند، تنگه، کانال، در، باب، باغچه، دهانۀ جوی یا استخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسعه
تصویر تسعه
نه، عدد «۹»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدعه
تصویر خدعه
مکر، حیله، فریب، احتیال، شید، نارو، قلّاشی، کید، دستان، نیرنگ، دلام، تزویر، خاتوله، چاره، تنبل، کلک، ترفند، دغلی، اشکیل، ترب، ستاوه، شکیل، گربه شانی، روغان، دویل، غدر، ریو، گول، حقّه
فرهنگ فارسی عمید
دروازه، بازار، بازار سرد، پستو شغاهخانه سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
فرهنگ لغت هوشیار
مبتدعه در فارسی مونث مبتدع: نو آور نو گذار مونث مبتدع جمع مبتدعات
فرهنگ لغت هوشیار