هر آنچه اختراع شود نه بر مثالی که قبلاً بوده باشد. (از اقرب الموارد). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. بدیع. بدع. (نصاب الصبیان از یادداشت مؤلف) ، شرارت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، فسق. فجور. زنا. لواط. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) بدعت. بدعه: بقمع کردن فرعون بدعه موسی وار قلم در آن ید بیضاش مار می سازد. خاقانی. نوبتی بدعه را قهر تو برّد طناب صیرفی شرع را قدر تو زیبد امین. خاقانی. و رجوع به بدعه و بدعت شود