- بدعه
- آیین نو نو آوری نو آیینی
معنی بدعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیمان شکن، بدپیمان
پیمان شکن، بدپیمان
مبدعه در فارسی مونث مبدع: نو پدید: ، آفریده مبدعه در فارسی مونث مبدع: نو یاب، آفریننده
بازه، دور اندیشی، دورا، بیگانگی (بازه فاصله)، سرزمین دور
پاره گوشت
جای پست گودالی که آب در آن جمع گردد، پاره ای زمین
بخور شکمباره
پیمانش فرما نبرداری خرید و فروش کنشت کلیسا کنشت دیر، جمع بیع
نوآوری
زیر پالان
مونث بدیع: افکار بدیعه، جمع بدایع
کناره رود رود کنار
حیوانی که قربانی کنند
آئین نو، رسم نو، تازه، عقیده که مخالف دین باشد
بدره همیان هنبان انبان خریطه ای از جامه یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش بیشتر و آنرا پر از پول کنند همیان
دنبلان از غارچ ها، بیابان، اندیشه روشن
باقیمانده و بریدگی
جمع خادع، فریبکاران، کوره راه ها، دژ خویان بلوس اروند کرش دستان فریب مکرورزی دستان آوری: (بمکر و خدعه در دام افتاد)، مکر فریب دستان فسون
فراخی عیش، آسایش
رنج، بد بختی
پارۀ گوشت، کنایه از فرزند گرامی
چیز نو پیدا شده که سابقه نداشته باشد، رسم و آیین نو، سنت تازه که برخلاف دستور دین جعل شود
بنایی که بر بالای آرامگاه ائمه و بزرگان ساخته می شود، ناحیه، خانه، خانقاه، صومعه
کیسه ای که در آن ده هزار درهم می گذاشتند، کیسۀ زر، همیان، بدر
مونث قدع و شرمگین: زن گبه کوتاه (گبه جبه تازی گشته) مونث قدع و شرمگین: زن
((بُ عِ))
فرهنگ فارسی معین
قطعه ای از زمین، بنا، زیارتگاه، مزار ائمه و بزرگان دین، جای، مقام، جمع بقاع، بقع، اتاقکی که بر روی گور اولیا و قدیسان می سازند
((بِ عَ))
فرهنگ فارسی معین
نوآوری، به ویژه رسم یا آیین تازه ای که مورد پذیرش قرار نگرفته یا مخالف سنت پذیرفته شده باشد
تنه، پیکر
مؤنث واژۀ بدیع، تازه، نو، شگفت، موجد و مبتدع، نو بیرون آورنده، در علوم ادبی علمی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند
مکر، حیله، فریب، احتیال، شید، نارو، قلّاشی، کید، دستان، نیرنگ، دلام، تزویر، خاتوله، چاره، تنبل، کلک، ترفند، دغلی، اشکیل، ترب، ستاوه، شکیل، گربه شانی، روغان، دویل، غدر، ریو، گول، حقّه