با هم مزاح کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمازح. (اقرب الموارد) (المنجد) : انه لیتداعب علی الناس، ای یرکبهم بمزاح و خیلاء و یغمّهم و لایسبّهم. (اقرب الموارد)
با هم مزاح کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمازح. (اقرب الموارد) (المنجد) : انه ُ لیتداعب علی الناس، ای یرکبهم بمزاح و خُیلاء و یغمّهم و لایسبّهم. (اقرب الموارد)
خو کردن و حریص گردیدن به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عادت کردن و مواظب شدن بر کاری. (آنندراج). عادت کردن به چیزی. (المنجد) (اقرب الموارد) (از متن اللغه) : تدرب بالامر، ضری به و اعتاده. تهداء. (متن اللغه)
خو کردن و حریص گردیدن به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عادت کردن و مواظب شدن بر کاری. (آنندراج). عادت کردن به چیزی. (المنجد) (اقرب الموارد) (از متن اللغه) : تدرب بالامر، ضری به و اعتاده. تهداء. (متن اللغه)