- تخنیق
- خبه کردن کسی را، فشردن حلق کسی تا بمیرد
معنی تخنیق - جستجوی لغت در جدول جو
- تخنیق
- خفه کردن، فشار دادن گلوی جانداری تا خفه شود، در علوم ادبی در علم عروض انداختن میم مفاعیلن که فاعیلن بشود و به جای آن مفعولن بگذارند
- تخنیق ((تَ))
- خفه کردن، در علم عروض، حذف کردن «م» از اول «مفاعیلن»
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره پاره کردن
تار کرد تیره کردن، پالودن از واژگان دو پهلو، سستکاری، شوریده رایی، چشم دوختن، جالیگون از گیاهان جالیگون
فراخاندن گشاد کردن
خماندن دو تاه گرداندن
خوشبو ساختن
سنجیدن کار، گود افتادن چشم، تکیدن لاغر شدن
ناز پروری به ناز پروردن
در شگفت آوردن
سنگ اندازی با بلگن (منجنیق)
دروغبافی
بوی خوش مالیدن، خوش بو ساختن
دریدن، پاره کردن