جدول جو
جدول جو

معنی تخلیق - جستجوی لغت در جدول جو

تخلیق
خوشبو ساختن
تصویری از تخلیق
تصویر تخلیق
فرهنگ لغت هوشیار
تخلیق
بوی خوش مالیدن، خوش بو ساختن
تصویری از تخلیق
تصویر تخلیق
فرهنگ فارسی عمید
تخلیق
((تَ لِ))
خوشبوی ساختن
تصویری از تخلیق
تصویر تخلیق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
تهی سازی، تهی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعلیق
تصویر تعلیق
تعلیق (Suspense) یا سوسپانس در سینما به معنای ایجاد حالتی از تنش و انتظار در مخاطب است، به طوری که او منتظر وقوع یک رویداد مهم یا غیرمنتظره باشد. این تکنیک یکی از مهم ترین ابزارهای کارگردان ها برای جذب و نگه داشتن توجه مخاطب و ایجاد تجربه ای هیجان انگیز است. تعلیق می تواند در انواع ژانرهای سینمایی به کار رود، اما بیشتر در ژانرهای هیجان انگیز، ترسناک و معمایی مشاهده می شود. چند روش رایج برای ایجاد تعلیق در سینما عبارتند از:
1. اطلاعات ناقص
کارگردان می تواند اطلاعات ناقصی به مخاطب ارائه دهد، به طوری که او برای فهمیدن کامل داستان مجبور به دنبال کردن فیلم باشد. این اطلاعات ناقص می تواند شامل جزئیات کلیدی از داستان، هویت شخصیت ها یا انگیزه های آن ها باشد.
2. زمان بندی
استفاده از زمان بندی دقیق برای ایجاد تعلیق بسیار مهم است. این می تواند شامل توقف های ناگهانی در یک صحنه پرتنش، ایجاد فاصله زمانی بین رویدادهای مهم یا نشان دادن گذر زمان به صورت آهسته باشد.
3. موسیقی و صدا
موسیقی و افکت های صوتی می توانند به طور چشمگیری به ایجاد تعلیق کمک کنند. صداهای ناگهانی، موسیقی پرتنش و استفاده از سکوت می توانند تنش را افزایش دهند و مخاطب را در حالت انتظار نگه دارند.
4. تصاویر و زوایای دوربین
استفاده از زوایای دوربین خاص، کلوزآپ ها، حرکت آهسته و تدوین مناسب می توانند به ایجاد تعلیق کمک کنند. مثلاً نشان دادن یک شیء مهم در کلوزآپ و سپس انتقال به صحنه ای دیگر می تواند حس تعلیق را افزایش دهد.
5. پیش بینی و ایجاد انتظارات
کارگردان می تواند با ایجاد انتظارات در مخاطب و سپس بازی با این انتظارات، تعلیق ایجاد کند. این می تواند شامل نشان دادن یک خطر نزدیک شدن و سپس به تعویق انداختن وقوع آن باشد.
مثال های معروف از تعلیق در سینما:
- فیلم های آلفرد هیچکاک : هیچکاک استاد ایجاد تعلیق بود و در فیلم هایی مانند `روانی` (Psycho) و `پنجره عقبی` (Rear Window) از تکنیک های مختلفی برای ایجاد و نگه داشتن تنش استفاده می کرد.
- سری فیلم های `بیگانه` (Alien) : این سری فیلم ها از فضاسازی، صدا و تدوین برای ایجاد تعلیق و ترس در مخاطب استفاده می کنند.
- فیلم های `دهه 1990` دیوید فینچر : فیلم هایی مانند `هفت` (Se7en) و `بازی` (The Game) از داستان پردازی پیچیده و زمان بندی دقیق برای ایجاد تعلیق استفاده می کنند.
تعلیق در سینما ابزاری قوی برای درگیر کردن مخاطب و ایجاد تجربه ای هیجان انگیز است که با استفاده از تکنیک های مختلف داستان پردازی، تصویری و صوتی قابل دستیابی است.
تعلیق در انتظار نگهداشتن تماشاگر است برای دریافت آنچه در ادامه روایت خواهد آمد و از عناصر مهم داستان به شمار می رود. یکی از اساتید تعلیق در ادبیات داستان غیر ایرانی جوزف کنراد است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از تخلید
تصویر تخلید
جاویدان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریق
تصویر تخریق
پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخویق
تصویر تخویق
فراخاندن گشاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخنیق
تصویر تخنیق
خبه کردن کسی را، فشردن حلق کسی تا بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیم
تصویر تخلیم
برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
خلال شدن، سرکه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیع
تصویر تخلیع
جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیط
تصویر تخلیط
آمیخته کردن، آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
ویژه گردانیدن، رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلیق
تصویر تطلیق
رها کردن، هشتن، طلاق گفتن (همسر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیق
تصویر تعلیق
آویختم چیزیرا، علاقه و دلبستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلیق
تصویر تغلیق
در بستن بستن فراز کردن بستن فراز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیع
تصویر تخلیع
جدا کردن، از هم باز کردن، در علوم ادبی شعری که بر وزن ناخوش و بحر ثقیل باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
خلیفه گردانیدن کسی به جای خود، کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن، واپس گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطلیق
تصویر تطلیق
رها کردن، خانوادۀ خود را رها کردن، زن خود را طلاق دادن و رها کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلید
تصویر تخلید
جاوید کردن، جاودانه کردن، پاینده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
خالی کردن، تهی ساختن، رها کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخنیق
تصویر تخنیق
خفه کردن، فشار دادن گلوی جانداری تا خفه شود، در علوم ادبی در علم عروض انداختن میم مفاعیلن که فاعیلن بشود و به جای آن مفعولن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیط
تصویر تخلیط
مخلوط کردن، درهم کردن، به هم آمیختن، آمیخته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلیق
تصویر تعلیق
معلق کردن، آویختن، آویزان کردن چیزی به چیز دیگر، چیزی در ذیل کتاب یا نامه نوشتن، یادداشت هایی بر کتاب افزودن، در هنر در خوشنویسی، نوعی از خطوط اسلامی که از رقاع و توقیع برآمده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
خلاصه کردن، رها کردن، آزاد ساختن، خلاص کردن، خالص کردن، ویژه گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیل
تصویر تخلیل
((تَ))
خلال کردن دندان، داخل هم کردن انگشتان دست هنگام وضو گرفتن برای رسیدن آب لای انگشتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
((تَ))
کسی را جانشین خود قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
سپس انداختن کسی را، واپس هشتن، باز پس گذاشتن، بازپس گذاری، جمع تخلیفات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیع
تصویر تخلیع
((تَ))
از هم باز کردن، جدا نمودن، شعری را در بحر ثقیل و وزن ناخوش سرودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیط
تصویر تخلیط
((تَ))
درهم کردن، مخلوط کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
((تَ))
رها کردن، خلاصه و مختصر کردن، خالص کردن
فرهنگ فارسی معین