- تخشم
- بویناکی گوشت
معنی تخشم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخ بینی ابویا کسی که بوییدن نتواند گنده بینی آنکه بینی وی بوی گرفته باشد بعلتی آنکه قوه بویایی ندارد آنکه بوی بد و خوب را در نمی یابد
خجل کردن کسی را
ننگ داشتن
ترسیدن
درشتی، درشت گویی، سخت گیری به خود، سخت گذرانی
سر به زیری، خوار گشت
فروتنی نمودن، تضرع
سعی کننده و کوشنده
از ریشه پارسی خرمی گشتن پیروی از خرمدینان، شکافتن درز
خیمه زدن
جمع تخم، مر زنشان ها
ستم کردن
مهربان شدن
رنج کشیدن
حریص، آزمند
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدیمن، میشوم، شنار، پاسبز، نافرّخ، سبز پا، مشوم، مشئوم، شمال، بداغر، مرخشه، نامیمون، سیاه دست، خشک پی، نحس، بدقدم، منحوس، سبز قدم، بدشگون، نامبارکبرای مثال نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است (خاقانی - ۸۴۳)
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدیمن، میشوم، شنار، پاسبز، نافرّخ، سبز پا، مشوم، مشئوم، شمال، بداغر، مرخشه، نامیمون، سیاه دست، خشک پی، نحس، بدقدم، منحوس، سبز قدم، بدشگون، نامبارک
تضرع و لابه کردن، فروتنی کردن
رنج کشیدن، در رنج افتادن، رنج بر خود نهادن، با مشقت کاری را به عهده گرفتن
ویژگی کسی که حس شامه اش خوب نیست و بوها را تشخیص نمی دهد
کوشنده، کوشا
غضب، غیظ، قهر
صدر مجلس
دانه، تخم درخت و غله
عصبانیت، غضب، برآشفتگی
صدر مجلس، بالای مجلس
تیر، تیر کمان، تیر آتش بازی، نوعی کمان که تیر بسیار کوچکی دارد
تیر، تیر کمان، تیر آتش بازی، نوعی کمان که تیر بسیار کوچکی دارد
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، پخم، فخم
دانه، دانۀ گیاه، بذر، بیضۀ مرغ، خایۀ انسان یا حیوان، نطفه
تخم لق: تخم مرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد
تخم لق: تخم مرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد
((تُ))
فرهنگ فارسی معین
نطفه، بیضه ماکیان و غیر آن، اصل، نسب، نژاد، بذر گیاه
تخم چیزی را ملخ خوردن: کنایه از نایاب بودن
تخم چیزی را ملخ خوردن: کنایه از نایاب بودن