جدول جو
جدول جو

معنی تخجم - جستجوی لغت در جدول جو

تخجم
خجل کردن کسی را
تصویری از تخجم
تصویر تخجم
فرهنگ لغت هوشیار
تخجم
حریص، آزمند
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدیمن، میشوم، شنار، پاسبز، نافرّخ، سبز پا، مشوم، مشئوم، شمال، بداغر، مرخشه، نامیمون، سیاه دست، خشک پی، نحس، بدقدم، منحوس، سبز قدم، بدشگون، نامبارک برای مثال نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است (خاقانی - ۸۴۳)
تصویری از تخجم
تصویر تخجم
فرهنگ فارسی عمید
تخجم
((تَ خَ جُّ))
نامبارک، نافرخنده
تصویری از تخجم
تصویر تخجم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ورآیش چون خاز که ور آید (خاز خمیر)، گنجش (گنج حجم)، خونکش زبانزد پزشکی روشی در پزشکی کهنایرانی به نام خونکشی (حجامت) و آن چنان بوده که درون پیاله ای شیشه ای پنبه آلوده به مل (الکل) را افروخته و دهانه آن را بر پشت بیمار می چسبانند و چون گوشت و پوست می آماسید پیاله را برمی گرفتند و آماسیده را تیغ می زدند تاخون بیرون آید بیرون بر آمدن هر چیز، حجامت کردن مکیدن، بر آمدن پستان، باز داشتن،جمع تحجمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشم
تصویر تخشم
بویناکی گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرم
تصویر تخرم
از ریشه پارسی خرمی گشتن پیروی از خرمدینان، شکافتن درز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخیم
تصویر تخیم
خیمه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
جمع تخم، مر زنشان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجم
تصویر تنجم
ستاره شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجم
تصویر تاجم
افروخته شدن آتش، سخت خشم گرفتن، سخت گرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
((تُ خُ))
حد فاصل میان دو زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحجم
تصویر تحجم
((تَ حَ جُّ))
بیرون برآمدن هرچیز، حجامت کردن، برآمدن پستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخم
تصویر تخم
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخم
تصویر تخم
دانه، تخم درخت و غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم
تصویر تخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، پخم، فخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخم
تصویر تخم
دانه، دانۀ گیاه، بذر، بیضۀ مرغ، خایۀ انسان یا حیوان، نطفه
تخم لق: تخم مرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخم
تصویر تخم
((تُ))
نطفه، بیضه ماکیان و غیر آن، اصل، نسب، نژاد، بذر گیاه
تخم چیزی را ملخ خوردن: کنایه از نایاب بودن
فرهنگ فارسی معین