- تحلیم
- بردباری نمودن، به حلم منسوب کردن کسی را
معنی تحلیم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آموزه، آموزش
واگذاری، گردن نهادن
گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
جلوگیری، بازداشتن
حرام کردن، نا جایز قرار دادن
تیز نگریستن، بسوی کسی
شکستن
به خشم آوردن
زیور بستن، نشان کسی دادن
هضم کردن، خرج شدن
سوگند دادن کسی را
زیور بر نهادن پیرایه بستن آراستن، یکی از مراتب قوه عقل عملی و آن آراسته شدن با وصاف ستوده و خصال پسندیده است
حاکم گردانیدن
برگزیدن
ستمکار خواندن ستمگر دانستن
سلام کردن، تحیت و تکریم
از بن بریدن گوشی و بینی را
کسی را چیزی آموختن
به سخن در آوردن نولاندن به گفت واداشتن، زخم کردن زخماندن
رخنه کردن
سوگند دادن، قسم دادن
به زیور آراستن، زینت دادن
حرام کردن، حرام گردانیدن چیزی یا کاری، منع کردن، شصت و ششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه، متحّرم، لم تحرم
استوار کردن، کسی را در کاری یا امری حاکم گردانیدن، کسی را فرمانروا کردن و امری را به او واگذار ساختن
گردن نهادن، رام شدن، واگذار کردن، سپردن، درود، سلام
علم یا هنری را به کسی یاد دادن، کسی را چیزی آموختن، آموزش
حل کردن، گشودن، حل کردن غذا در معده، حلال کردن، روا شمردن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
حرام کردن، ناروا شمردن، قطع یا محدود کردن مناسبات تجارتی و سیاسی به عنوان اقدام تنبیهی توسط یک یا چند دولت علیه کشوری که قوانین بین المللی را نقض کرده است، تحریم اقتصادی، تحریم سیاسی، تحریم تسلیحاتی و مانند آن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
گردن نهادن، سلام گفتن، پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ، حالت اطاعت و فرمانبرداری، مطیع، فرمانبردار