- تحلیف
- سوگند دادن کسی را
معنی تحلیف - جستجوی لغت در جدول جو
- تحلیف
- سوگند دادن، قسم دادن
- تحلیف ((تَ))
- سوگند دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
دستبری، دگرگون کردن
گردآوری، نوشته
بگردانیدن سخن، تغییر، تبدیل، انقلاب، سرنگونی
طواف کردن، گرداگرد چیزی برآمدن
نگاه کردن زیر چشمی
زیور بستن، نشان کسی دادن
بردباری نمودن، به حلم منسوب کردن کسی را
هضم کردن، خرج شدن
زیور بر نهادن پیرایه بستن آراستن، یکی از مراتب قوه عقل عملی و آن آراسته شدن با وصاف ستوده و خصال پسندیده است
کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن
فزونش
دراز گویی کش دادن سخن
ناشتا شکستن، بها پیش دادن ارموناندن
چرا دادن به چرا بردن گیاه خوراندن علوفه خوراندن (بچارپایان) علف دادن (بستوران)،جمع تعلیفات
دامن کشان رفتن
چیزی را از کسی خواستن که در آن رنج باشد، کسی را در رنج انداختن
جمع کردن، جمع نمودن، فراهم آوردن دمسازی دوستی افکندن، جور کردن، هزار کردن، گرد آوری جمع تالیف. فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن، دوستی افکندن دمساز کردن ایجاد الفت میان کسان، نوشتن کتاب. توضیح برای فرق بین تالیف و تصنیف، جمع کردن هر حرف متصل با متصل عنه، انتخاب و قرار دادن مواد در یک پرده نقاشی و بهم پیوستن آنها بطریقی که مجموعه ای کامل از آن حاصل آید،جمع تالیفات. یا تالیفا الحان. ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون. یا تالیف قلوب. ایجاد اتحاد و الفت میان کسان. یا ضعف تالیف. غیر جاری بودن کلمه بر قوانین نحوی و آنچه بر خلاف محاوره باشد، یا علم تالیف. نزد قدما از شعب ریاضی است و موضوغ آن معرفت نسبت مولفه و احوال آنست و چون در معرفت اصوات و آهنگها بکار میرود آنرا علم موسیقی هم میگویند
به زیور آراستن، زینت دادن
خلیفه گردانیدن کسی به جای خود، کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن، واپس گذاشتن
علوفه دادن به چهارپایان، خوراک دادن به ستور
حل کردن، گشودن، حل کردن غذا در معده، حلال کردن، روا شمردن
سپس انداختن کسی را، واپس هشتن، باز پس گذاشتن، بازپس گذاری، جمع تخلیفات
تغییر دادن، تبدیل کردن و گردانیدن کلام کسی از وضع و طرز و حالت اصلی خود، بعضی حروف کلمه را عوض کردن و تغییر دادن معنی آن