معنی تکلیف تکلیف((تَ)) به رنج افکندن، بار کردن، وظیفه ای که باید انجام داد تصویر تکلیف فرهنگ فارسی معین
تکلیف تکلیف کاری دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن، فرمان به کاری سخت و پرمشقت دادن، وظیفه و امری که به عهدۀ شخص است و باید انجام بدهد فرهنگ فارسی عمید
تکلیف تکلیف رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه، مشق، بلوغ، سخت، شاق، زحمت فوق العاده، اصرار، تاکید، مصادره، به رنج افکندن، به گردن گذاشتن، به سن بلوغ رسیدن فرهنگ واژه مترادف متضاد