جدول جو
جدول جو

معنی تحدیق - جستجوی لغت در جدول جو

تحدیق
نظر دوختن به چیزی، خیره نگریستن، تیز نگریستن، احاطه کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن
تصویری از تحدیق
تصویر تحدیق
فرهنگ فارسی عمید
تحدیق(اِ صِءْ)
تیز نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تحدیج شود، گرد کسی درآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تحدیق
خیره نگریستن
تصویری از تحدیق
تصویر تحدیق
فرهنگ لغت هوشیار
تحدیق((تَ))
تیز نگریستن، تند نگاه کردن، چشم هشتن، گرد کسی بر آمدن
تصویری از تحدیق
تصویر تحدیق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحریق
تصویر تحریق
سوزاندن، چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد، آتش زدن در چیزی، با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحقیق
تصویر تحقیق
پژوهش، جزوه، دفتر و مانند این ها که چگونگی و مراحل انجام و نتیجه پژوهش در آن نوشته می شود، بازجویی کردن، کسب اطلاع کردن، راستی، درستی، حقیقت جویی، حکمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
به راستی و درستی امری گواهی دادن، باور کردن، گواهی نامه، جواز، در علم منطق حکم کردن بر تصوری که در ذهن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمیق
تصویر تحمیق
احمق شمردن، نسبت حماقت به کسی دادن، کسی را احمق خواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحدید
تصویر تحدید
حد و کرانۀ چیزی را پیدا کردن، حد و اندازه قرار دادن، حد واندازه معیّن کردن برای چیزی، حدود زمینی را معیّن کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمیق
تصویر تحمیق
احمق خواندن، بکسی نسبت حماقت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
راستگوی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدیق
تصویر تعدیق
خود رایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحقیق
تصویر تحقیق
حقیقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدیج
تصویر تحدیج
تیز نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدید
تصویر تحدید
حدود آنرا تعیین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحذیق
تصویر تحذیق
دم از زیرکی زدن دم از چیرگی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریق
تصویر تحریق
به آتش کشیدن به آتش افکندن سوختنسوزانیدن،جمع تحریقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدیث
تصویر تحدیث
حدیث کردن، سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدید
تصویر تحدید
((تَ))
برای چیزی حد و مرز تعیین کردن، تیز کردن کارد و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
((تَ))
باور کردن، به راست و درست بودن مطلبی گواهی دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحدیث
تصویر تحدیث
((تَ))
سخن گفتن، حدیث کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحریق
تصویر تحریق
((تَ))
سوزانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحقیق
تصویر تحقیق
((تَ))
درست کردن، درستی امری را بررسی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمیق
تصویر تحمیق
((تَ))
نسبت حماقت به کسی دادن، احمق شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
گواهینامه، هایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحقیق
تصویر تحقیق
پژوهش، جستجو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحقیق
تصویر تحقیق
Ascertainment, Investigation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
Authentication, Verification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحقیق
تصویر تحقیق
установление , расследование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
аутентификация , проверка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
Authentifizierung, Überprüfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحقیق
تصویر تحقیق
Feststellung, Untersuchung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحقیق
تصویر تحقیق
встановлення , розслідування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
аутентифікація , перевірка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
uwierzytelnienie, weryfikacja
دیکشنری فارسی به لهستانی