جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تحدیث

تحدیث

تحدیث
حدیث کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحدیث کسی چیزی را یا به چیزی، خبر دادن او را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحدیث فلان از فلان، روایت کردن از او. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحدیث در لغت بمعنی اِخبار است. و نزد محدثان اِخبار است بمعنی خاص، یعنی اخبار به حدیثی که راوی بلفظ شیخ از او شنیده و این معنی نزد محدثان مشرق و پیروان آنان شایع بود، اما محدثان مغرب را چنین اصطلاحی نیست بلکه نزد آنان اخبار و تحدیث را یک معنی است و بنابرآنچه شایع است تحدیث شیخ شنیدن حدیث است از شیخ و اخبار، خواندن حدیث بود بر شیخ. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود، تحدیث نفس به چیزی، امرکردن بدان. (از منتهی الارب) : حدثته نفسه بکذا، یعنی امر کرد او را نفس وی به این کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تحدید

تحدید
حد و کرانۀ چیزی را پیدا کردن، حد و اندازه قرار دادن، حد واندازه معیّن کردن برای چیزی، حدود زمینی را معیّن کردن
تحدید
فرهنگ فارسی عمید

تحدیق

تحدیق
نظر دوختن به چیزی، خیره نگریستن، تیز نگریستن، احاطه کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن
تحدیق
فرهنگ فارسی عمید

تحدیق

تحدیق
تیز نگریستن، تند نگاه کردن، چشم هشتن، گرد کسی بر آمدن
تحدیق
فرهنگ فارسی معین