- تحدیج
- تیز نگریستن
معنی تحدیج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوگند مندی، سوگند بسیار بر زبان راندن، در فشار گذاشتن
خیره نگریستن
حدود آنرا تعیین کردن
حدیث کردن، سخن گفتن
تیز نگریستن، گود افتادن چشم، سرخ شدن از خشم زرد شدن از ترس رنگ به رنگ شدن، ترش نگری تند نگاهی
حد و کرانۀ چیزی را پیدا کردن، حد و اندازه قرار دادن، حد واندازه معیّن کردن برای چیزی، حدود زمینی را معیّن کردن
نظر دوختن به چیزی، خیره نگریستن، تیز نگریستن، احاطه کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن
بالارج لک لک
غلبه جستن
((تَ حَ دّ))
فرهنگ فارسی معین
برابری کردن در کاری، نبرد جستن، به نبرد خواندن، فزونی جستن، قصد کردن چیزی را، پیش خواندن
به مقابله طلبیدن کسی برای انجام کاری به منظور اثبات برتری خود و ناتوانی وی