از بن برکندن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بریدن و از بیخ کندن. (ناظم الاطباء) ، تجذیر عددی، بدست آوردن جذر آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به جذر شود
از بن برکندن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بریدن و از بیخ کندن. (ناظم الاطباء) ، تجذیر عددی، بدست آوردن جذر آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به جذر شود
بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی). بیفکندن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). انداختن کسی را به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به جور منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نسبت دادن کسی را به جور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برگردانیدن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جوّر البناء، قلبه و قعره . (قطر المحیط). برگرداندن و واژگون کردن بنا. (از اقرب الموارد)
بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی). بیفکندن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). انداختن کسی را به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به جور منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نسبت دادن کسی را به جور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برگردانیدن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جَوَّرَ البناءَ، قلبه ُ و قعره ُ. (قطر المحیط). برگرداندن و واژگون کردن بنا. (از اقرب الموارد)
فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، گره زدن زن گیسوان را پس قفا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). موی بر قفا و گره برزدن. (تاج المصادر بیهقی). موی سر را جمع کردن زن و بر پس سر بستن. (آنندراج) ، دل خرما بریدن. (تاج المصادر بیهقی). بریدن پیه خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، لشکر در ثغر فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). داشتن سپاه در برابر دشمن روزگاری دراز. (مفاتیح). مقیم گردانیدن لشکر را به دارالحرب و بازنگردانیدن آنها را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لشکر را دلیر داشتن بر جای دشمن. (آنندراج). حبس کردن لشکر در زمین دشمن و بازنگردانیدن آنان از ثغر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : لاتجمروا الجیش فتفتنوهم. (حدیث) (اقرب الموارد) ، خوشبوی گردانیدن به بخور. (تاج المصادر بیهقی). بخور دادن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سنگ جمار انداختن. (تاج المصادر بیهقی). سنگ ریزه انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، گرد آمدن قوم بر کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، گره زدن زن گیسوان را پس قفا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). موی بر قفا و گره برزدن. (تاج المصادر بیهقی). موی سر را جمع کردن زن و بر پس سر بستن. (آنندراج) ، دل خرما بریدن. (تاج المصادر بیهقی). بریدن پیه خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، لشکر در ثغر فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). داشتن سپاه در برابر دشمن روزگاری دراز. (مفاتیح). مقیم گردانیدن لشکر را به دارالحرب و بازنگردانیدن آنها را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لشکر را دلیر داشتن بر جای دشمن. (آنندراج). حبس کردن لشکر در زمین دشمن و بازنگردانیدن آنان از ثغر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : لاتجمروا الجیش فتفتنوهم. (حدیث) (اقرب الموارد) ، خوشبوی گردانیدن به بخور. (تاج المصادر بیهقی). بخور دادن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سنگ جمار انداختن. (تاج المصادر بیهقی). سنگ ریزه انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، گرد آمدن قوم بر کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحریز و تنبیه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، (اصطلاح نحو) تحذیر آنست که مخاطب را به امری که احتراز از آن واجب است متوجه کنند. احکام تحذیر: تحذیر یا با ’ایّاک ’ و فروع آنست و یا بدون آن. هر گاه با ’ایاک’ باشد محذرمنه پس از آن، بحال عطف یا غیر عطف آید و منصوب باشد و یا آنکه بوسیلۀ ’من’ مجرور گردد و در هر سه حالت، فعل ناصب وجوباً مقدر میشود، مانند: ایاک والشرّ، ایاک الشرّ، ایاک من الشر. و تقدیر در نخستین و دوم اینست: احذرک و احذر الشر، و در سوم: احذرک من الشر. و اگر بی ایاک باشد یا محذرمنه مکرر میشود بحال غیر عطف یا آنکه بصورت مفرد میماند و در هر حال محذرمنه منصوب است، مانند: الشرّ الشرّ، الشرّ والشرّ، الکذب . و تقدیر در آنها چنین است: احذر الشرّ یا احذر الکذب . و در صورت تکرار و عطف، فعل ناصب وجوباً حذف میشود ودر باقی حذف بطور جواز است. هر گاه ’ایاک’ بر فعل درآید واجب است که پس از آن ’من’ (حرف جر) مقدر گرددو فعل با ’ان’ مصدری مقرون باشد، مانند: ایاک ان تفعل هذا، یعنی: ایاک من فعل هذا. (از القواعد الجلیه ج 3 ص 193). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحریز و تنبیه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، (اصطلاح نحو) تحذیر آنست که مخاطب را به امری که احتراز از آن واجب است متوجه کنند. احکام تحذیر: تحذیر یا با ’ایّاک َ’ و فروع آنست و یا بدون آن. هر گاه با ’ایاک’ باشد محذرمنه پس از آن، بحال عطف یا غیر عطف آید و منصوب باشد و یا آنکه بوسیلۀ ’مِن’ مجرور گردد و در هر سه حالت، فعل ناصب وجوباً مقدر میشود، مانند: ایاک والشرَّ، ایاک الشرَّ، ایاک من الشر. و تقدیر در نخستین و دوم اینست: احذرک و احذر الشر، و در سوم: احذرک من الشر. و اگر بی ایاک باشد یا محذرمنه مکرر میشود بحال غیر عطف یا آنکه بصورت مفرد میماند و در هر حال محذرمنه منصوب است، مانند: الشرَّ الشرَّ، الشرَّ والشرَّ، الکذب َ. و تقدیر در آنها چنین است: اِحذر الشرَّ یا اِحذر الکذب َ. و در صورت تکرار و عطف، فعل ناصب وجوباً حذف میشود ودر باقی حذف بطور جواز است. هر گاه ’ایاک’ بر فعل درآید واجب است که پس از آن ’مِن’ (حرف جر) مقدر گرددو فعل با ’اَن’ مصدری مقرون باشد، مانند: ایاک اَن تفعل هذا، یعنی: ایاک مِن فعل هذا. (از القواعد الجلیه ج 3 ص 193). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود