به تکلف چابکی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جلدی و چالاکی نمودن در مقابلۀ دشمن. (غیاث اللغات). تکلف الجلاده. (تاج المصادر بیهقی) (قطر المحیط). جلدی کردن. (زوزنی). تکلف جلادت. (مجمل اللغه). تکلف جلادت و ظاهر نمودن آن. (از اقرب الموارد). اظهار قوت و شدت کردن. (فرهنگ نظام) : وی سخت نومید گشت و بدست و پای بمرد اما تجلدی تمام نمود تا بجای نیاوردند که وی از جای بشده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 57). هرچند ناتوانیم از این علت از تجلد چاره نیست. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 517). و تجلدی للشامتین اریهم انی لریب الدهر لااتضعضع. (اقرب الموارد)
به تکلف چابکی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جلدی و چالاکی نمودن در مقابلۀ دشمن. (غیاث اللغات). تکلف الجلاده. (تاج المصادر بیهقی) (قطر المحیط). جلدی کردن. (زوزنی). تکلف جلادت. (مجمل اللغه). تکلف جلادت و ظاهر نمودن آن. (از اقرب الموارد). اظهار قوت و شدت کردن. (فرهنگ نظام) : وی سخت نومید گشت و بدست و پای بمرد اما تجلدی تمام نمود تا بجای نیاوردند که وی از جای بشده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 57). هرچند ناتوانیم از این علت از تجلد چاره نیست. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 517). و تجلدی للشامتین اریهم انی لریب الدهر لااتضعضع. (اقرب الموارد)
بسیار کوشش کردن و قدرت و توانایی را کار بستن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اجتهاد. (زوزنی) ، تکلیف در مجهود. (قطر المحیط)
بسیار کوشش کردن و قدرت و توانایی را کار بستن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اجتهاد. (زوزنی) ، تکلیف در مجهود. (قطر المحیط)
هویدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تجالینا، ای انکشف حال کل منا لصاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجالیا تجالیاً، انکشف حال کل منهما لصاحبه، آشکارا شدن حال هر یک مردوست خود را. (از قطر المحیط). هویدا شدن هر کس مردوست خود را. (از اقرب الموارد)
هویدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تجالینا، ای انکشف حال کل منا لصاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجالیا تجالیاً، انکشف حال کل منهما لصاحبه، آشکارا شدن حال هر یک مردوست خود را. (از قطر المحیط). هویدا شدن هر کس مردوست خود را. (از اقرب الموارد)
ابن سعید بن عمیر از همدان، مکنی به ابی عمیر. راویۀ اخبار است و هیثم بن عدی از او بسیار روایت کند و مجالد حدیث نیز شنوده. و نزد محدثین ضعیف است. وفات او به سال 144 بوده است. (ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
ابن سعید بن عمیر از همدان، مکنی به ابی عمیر. راویۀ اخبار است و هیثم بن عدی از او بسیار روایت کند و مجالد حدیث نیز شنوده. و نزد محدثین ضعیف است. وفات او به سال 144 بوده است. (ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
مال کهنه و قدیمی موروثی. (منتهی الارب). مقابل طارف. (المنجد). مال کهن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 28). تالد نعت است از تلود بمعنی کهنه و قدیمی شدن مال و منه حدیث العباس فهی لهم تالده بالده، یعنی الخلافه و البالده اتباع التالده. (منتهی الارب). مال کهنه و قدیم. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، ستوری که نزد صاحبش زاده تا نتاج داده. (منتهی الارب). آنچه متولد شودنزد تو از مال تو یا نتیجه دهد. (از تاج العروس)
مال کهنه و قدیمی موروثی. (منتهی الارب). مقابل طارف. (المنجد). مال کهن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 28). تالد نعت است از تُلود بمعنی کهنه و قدیمی شدن مال و منه حدیث العباس فهی لهم تالده بالده، یعنی الخلافه و البالده اتباع التالده. (منتهی الارب). مال کهنه و قدیم. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، ستوری که نزد صاحبش زاده تا نتاج داده. (منتهی الارب). آنچه متولد شودنزد تو از مال تو یا نتیجه دهد. (از تاج العروس)
با یکدیگر جدل کردن. (زوزنی). با هم خصومت کردن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر جدال کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). با هم گشتن در حرب
با یکدیگر جدل کردن. (زوزنی). با هم خصومت کردن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر جدال کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). با هم گشتن در حرب
بهم (با هم) بزادن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب). بهم زادن. (دهار) (از اقرب الموارد). از یکدیگر زادن. (آنندراج). زه و زاد. زاد و زه. تناسل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بسیار شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار شدن فرزند. (آنندراج). بسیار شدن. (از اقرب الموارد). یقال: توالدوا، ای کثروا و ولد بعضهم بعضاً. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
بهم (با هم) بزادن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب). بهم زادن. (دهار) (از اقرب الموارد). از یکدیگر زادن. (آنندراج). زه و زاد. زاد و زه. تناسل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بسیار شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار شدن فرزند. (آنندراج). بسیار شدن. (از اقرب الموارد). یقال: توالدوا، ای کثروا و ولد بعضهم بعضاً. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود