جدول جو
جدول جو

معنی تجاذب - جستجوی لغت در جدول جو

تجاذب
از یکدیگر جذب کردن، یکدیگر را کشیدن، هر کدام به سوی خود کشیدن
تصویری از تجاذب
تصویر تجاذب
فرهنگ فارسی عمید
تجاذب
(اِ تِ)
از یکدیگر درکشیدن. (زوزنی). کشیده شدن و برگردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با هم کشیدن و تنازع نمودن. (منتهی الارب). تنازع. (اقرب الموارد). تجاذب الرجلان الشی ٔ حولاه عن موضعه و تنازعا فیه. (قطرالمحیط). جذب کردن و کشیدن همدیگر. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تجاذب
یکدیگر را کشیدن
تصویری از تجاذب
تصویر تجاذب
فرهنگ لغت هوشیار
تجاذب
((تَ ذُ))
کشیده شدن از دو سر
تصویری از تجاذب
تصویر تجاذب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجانب
تصویر تجانب
دور شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
گیرا، جذب کننده، به خودکشنده، کشاننده، رباینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
پاسخ دادن به پرسش یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجارب
تصویر تجارب
تجربه، آگاهی یا مهارتی که فرد در طول زندگی به دست می آورد، آزمودن، آزمایش، معاینۀ پزشکی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رِ)
جمع واژۀ تجربه. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء). تجارب جمع تجربه که اغلب بضم راء تلفظ میشود، بکسر آن است و این اشتباه شاید از نزدیکی وزن این کلمه بوزن مصدر تفاعل رخ داده باشد. (نشریۀ دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 2) :
ایشان مراتجارب کردند بی محابا
دیدند قدرت من دیدند کامگاری.
منوچهری.
این طبیبان را داروهاست و آن خرد است و تجارب پسندیده. (تاریخ بیهقی). و هرکه از فیوض آسمانی و عقل غریزی بهره مند است... و درتجارب متقدمان تأمل عاقلانه واجب دید آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. (کلیله و دمنه). تا چنانکه خواص مردمان برای شناختن تجارب بدان مایل باشندعوام بسبب هزل هم بخوانند. (کلیله و دمنه). لیکن ازوجه قیاس آن نیکوتر که زیان دیگران را دیده باشد و سود تجارب ایشان برداشته. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ذِ)
با هم کشنده. (آنندراج). مر یکدیگر را کشنده. و به جبر و عنف کشنده. (ناظم الاطباء). جذب کننده یکدیگر. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تجاذب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دور شدن از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجنب. (زوزنی). دور شدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام) :بعد از الحاح و تجانب، اوکتای نیز امتثال فرمان پدرو اشارت برادران و عمال را التزام واجب شمرد. (جهانگشای جوینی) ، جنب شدن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یکدیگر را جواب دادن. (زوزنی). تحاور. (زوزنی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر جواب دادن. (دهار). جواب گفتن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و از آن وقت باز، دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان و خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی) ، تناسق. نظم: کلام فلان متناسب متجاوب و لایتجاوب اول کلامک و آخره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با هم کینه داشتن و دشمنی نمودن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مرکّب از: ’ج ذو’، زورآزمایی کردن با هم در رفع سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، مرکّب از: ’ج ذی’) بیرون آمدن. (از اقرب الموارد)، بیرون آمدن شمشیر. (از قطر المحیط)، بیرون رفتن از میان چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باهم کذب کردن بدوستی و سخن دروغ گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به یکدیگر دروغ گفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
جذب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاذب
تصویر متجاذب
همگیرا جذب کننده یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجانب
تصویر تجانب
دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
بیکدیگر جواب گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجارب
تصویر تجارب
جمع تجربه، آزمون ها ویجستان جمع تجربه آزمایشها آزمونها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاذب
تصویر تکاذب
با هم کذب کردن بدوستی و سخن دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجارب
تصویر تجارب
((تَ رِ))
جمع تجربه، آزمایش ها، آزمون ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجانب
تصویر تجانب
((تَ نُ))
دوری جستن، دور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
((ذِ))
جذب کننده، رباینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
((تَ وُ))
جواب گفتن
فرهنگ فارسی معین
آزمایش ها، آزمون ها، تجربه ها، آموخته ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
Attractor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
притягатель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
Attraktor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
притягач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
atraktor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
吸引物
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
atrator
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
attrattore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جاذب
تصویر جاذب
atrayente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی