جدول جو
جدول جو

معنی تثیب - جستجوی لغت در جدول جو

تثیب
(اِ)
ثیب (بی شوی) گردیدن زن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
سوراخ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
سرزنش کردن، نکوهش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطیب
تصویر تطیب
خود را خوش بو ساختن، عطر زدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ قَ)
نوافل خواندن بعداز فریضه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسب ثواب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِفْ)
بازگشتن بعد از آنکه رفته بود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردیدن. (آنندراج). برگشتن است که بعد از رفتن باشد. (شرح قاموس)، ایستادن در نماز. (شرح قاموس)، پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه) (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزد دادن. (آنندراج) : ثوب اﷲ زیداً مثوبه، پاداش داد او را. (اقرب الموارد). ثوبه اﷲ مثوبه. پاداش دهد او را خدا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثوبه مثوبه، یعنی داد خدای تعالی او را مثوبه و پاداش بندگی. (شرح قاموس)، بدل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعویض. (تاج العروس ج 1 ص 169) (اقرب الموارد) عوض دادن. (شرح قاموس). در قطر المحیط تعریض آمده و ظاهراً خطای مطبعه است، تثویب این است که بگوید بعد از اذان صبح و بامگاه الصلوه خیرٌ من النوم دو مرتبه در حالتی که برگردیدن از او ابتدا کردن باشد به او یعنی برگردد بهمان که ابتدا به او کرده و بحث می آید که لفظ مرتین معنی از این عبارتست و این عبارت را درست ازهری ذکر نموده چه در معنی تثویب گفته که تثویب مؤذن آن است که بعد از اذان گفتن میگوید الصلوه رحمکم اﷲ الصلوه پس میخواند مردم را بنماز عوداً بعد بدء. (شرح قاموس). اذان گفتن و بعد اذان بار دیگر خواندن بهر نماز بکلمه الصلوه رحمکم اﷲ یا بکلمه قامت قامت والصلوه خیرٌ من النوم دوبار گفتن در اذان فجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربانگ صبح دو بار الصلوه خیرٌ من النوم گفتن. (آنندراج). در اذان فجر الصلوه خیرٌ من النوم را دوبار گفتن. (قطر المحیط). در محیط مذکور است. که در زمان پیغمبر صلو̍هاﷲ و سلامه علیه مرسوم بود که (در) اذان صبح یا بعد از آن دو نوبت میگفتند ’الصلواه خیرٌ من النوم’ سپس تابعین و اهل کوفه جملۀ مذکوره را به حی علی الصلوه و حی علی الفلاح تبدیل نمودند و آن را دو مرتبه بین اذانین تکرار میکردند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)، دعوت کردن مؤذن مردمان را بنماز با گفتن حی علی الصلوه. (قطر المحیط). دعوت بنماز. (تاج العروس ج 1 ص 169). دعوت بسوی نماز. (شرح قاموس). دوبار گفتن دعا را. (قطر المحیط). برخی گفته اند تثویب تکرار دعا باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). در جامعالرموز گوید: تثویب در لغت مکرر ساختن دعا است. (کشاف اصطلاح الفنون)، دوبار خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دوبار خواندن است. (شرح قاموس)، بجامۀ خود اشارت کردن فریادخواستن را. (قطر المحیط). نمایاندن جامۀ خود را تادیده شود فریاد خواستن را. (اقرب الموارد). بانگ کنان چادر بر سر کاشتن برای خواندن کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تثویب دعاء است و این کلمه مأخوذ از ثوب میباشد چه آدمی در حال استغاثه جامۀ خود بجنبش درآورد و دستها بلند کند تا کسی که بسوی او فریاد می فرستد او را ببیند و این عمل کیفیت حال داعی باشد و از کثرت هر دعائی را هم تثویب نامیدند. (کشاف اصطلاحات الفنون)، نافله خواندن بعدفریضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نماز بعد از نماز واجبی هم هست. (شرح قاموس)، پیاپی خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان عادل بن علی)، اقامت گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (قطر المحیط) (تاج العروس ج 1 ص 169)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کالم شدن. (تاج المصادر بیهقی). کالمه شدن زن. (مجمل اللغه). ثیب گردیدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثیب شدن زن. (آنندراج). جدا شدن زن از شوی بسبب مرگ یا طلاق. (از اقرب الموارد). رجوع به تثیب شود، کلانسال شدن ناقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زیان و هلاکی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هلاک کردن. (قطر المحیط) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بر بالش نشاندن. (زوزنی). بر نهالین نشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهالین پیش کسی افکندن تا بر وی نشیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ صُ)
بیخ برآوردن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
خود را خوشبوی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را خوشبوی کردن. (زوزنی). آلودن خود را به بوی خوش و خود را خوشبوی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوشبودار کردن و خوشبودار شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تعییب. (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باعیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن آن را. (ناظم الاطباء). باعیب قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعییب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَتْ تُ)
غایب شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). ناپدید گشتن: تغیب عنی، ناپدید گشت از من. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در ضرورت شعر تغیبنی گفته شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ)
بطنی است از کنده و از آنست کنانه بن بشر تجیبی، قاتل عثمان رضی الله عنه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مراصدالاطلاع و معجم البلدان و حلل السندسیه ج 1 ص 297، و رجوع به تجوب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آبی است خرد در رمل الضّاحی نزدیک رمّان در جانب سلمی (یکی از دو کوه). (معجم البلدان) (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
بازگردنده از گناه. (فرهنگ دهار). تائب، نعت است از توبه:
گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس
روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند.
منوچهری.
رجوع به تائب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
شکشته شدن دندان اشتر از پیری و ریخته شدن موی دنبال وی. (تاج المصادر بیهقی). ثلب گردیدن شتر. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). و ثلب، شتر پیر دندان و موی دم ریخته. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تریب
تصویر تریب
خاکنشین، درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
سوراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطیب
تصویر تطیب
خوشبویی بویگی، پاکیزگی عطر زدنخود را خوشبو کردن بوی خوش زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغیب
تصویر تغیب
نهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکثیب
تصویر تکثیب
کم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهیب
تصویر تهیب
ترسیدن، شکوه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایب
تصویر تایب
توبه کننده، باز گردنده از گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثویب
تصویر تثویب
بازگشتن بعد از آنکه رفته بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثقب
تصویر تثقب
سفتن، برافروختن افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
سرزنش و نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثیب
تصویر کثیب
توده ریگ تپه شنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثیب
تصویر مثیب
پاداش دهنده زن مرد دیده بیوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطیب
تصویر تطیب
((تَ طَ یُّ))
عطر زدن، خود را خوشبو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تایب
تصویر تایب
((یِ))
توبه کار، نادم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثقیب
تصویر تثقیب
((تَ قِ))
سوراخ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثیب
تصویر مثیب
((مُ))
جزای نیک دهنده، عطا کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغیب
تصویر تغیب
((تَ غَ یُّ))
غیب شدن، ناپدید گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
((تَ))
نکوهیدن، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین