بازگشتن بعد از آنکه رفته بود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردیدن. (آنندراج). برگشتن است که بعد از رفتن باشد. (شرح قاموس)، ایستادن در نماز. (شرح قاموس)، پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه) (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزد دادن. (آنندراج) : ثوب اﷲ زیداً مثوبه، پاداش داد او را. (اقرب الموارد). ثوبه اﷲ مثوبه. پاداش دهد او را خدا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثوبه مثوبه، یعنی داد خدای تعالی او را مثوبه و پاداش بندگی. (شرح قاموس)، بدل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعویض. (تاج العروس ج 1 ص 169) (اقرب الموارد) عوض دادن. (شرح قاموس). در قطر المحیط تعریض آمده و ظاهراً خطای مطبعه است، تثویب این است که بگوید بعد از اذان صبح و بامگاه الصلوه خیرٌ من النوم دو مرتبه در حالتی که برگردیدن از او ابتدا کردن باشد به او یعنی برگردد بهمان که ابتدا به او کرده و بحث می آید که لفظ مرتین معنی از این عبارتست و این عبارت را درست ازهری ذکر نموده چه در معنی تثویب گفته که تثویب مؤذن آن است که بعد از اذان گفتن میگوید الصلوه رحمکم اﷲ الصلوه پس میخواند مردم را بنماز عوداً بعد بدء. (شرح قاموس). اذان گفتن و بعد اذان بار دیگر خواندن بهر نماز بکلمه الصلوه رحمکم اﷲ یا بکلمه قامت قامت والصلوه خیرٌ من النوم دوبار گفتن در اذان فجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربانگ صبح دو بار الصلوه خیرٌ من النوم گفتن. (آنندراج). در اذان فجر الصلوه خیرٌ من النوم را دوبار گفتن. (قطر المحیط). در محیط مذکور است. که در زمان پیغمبر صلو̍هاﷲ و سلامه علیه مرسوم بود که (در) اذان صبح یا بعد از آن دو نوبت میگفتند ’الصلواه خیرٌ من النوم’ سپس تابعین و اهل کوفه جملۀ مذکوره را به حی علی الصلوه و حی علی الفلاح تبدیل نمودند و آن را دو مرتبه بین اذانین تکرار میکردند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)، دعوت کردن مؤذن مردمان را بنماز با گفتن حی علی الصلوه. (قطر المحیط). دعوت بنماز. (تاج العروس ج 1 ص 169). دعوت بسوی نماز. (شرح قاموس). دوبار گفتن دعا را. (قطر المحیط). برخی گفته اند تثویب تکرار دعا باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). در جامعالرموز گوید: تثویب در لغت مکرر ساختن دعا است. (کشاف اصطلاح الفنون)، دوبار خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دوبار خواندن است. (شرح قاموس)، بجامۀ خود اشارت کردن فریادخواستن را. (قطر المحیط). نمایاندن جامۀ خود را تادیده شود فریاد خواستن را. (اقرب الموارد). بانگ کنان چادر بر سر کاشتن برای خواندن کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تثویب دعاء است و این کلمه مأخوذ از ثوب میباشد چه آدمی در حال استغاثه جامۀ خود بجنبش درآورد و دستها بلند کند تا کسی که بسوی او فریاد می فرستد او را ببیند و این عمل کیفیت حال داعی باشد و از کثرت هر دعائی را هم تثویب نامیدند. (کشاف اصطلاحات الفنون)، نافله خواندن بعدفریضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نماز بعد از نماز واجبی هم هست. (شرح قاموس)، پیاپی خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان عادل بن علی)، اقامت گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (قطر المحیط) (تاج العروس ج 1 ص 169)
بازگشتن بعد از آنکه رفته بود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردیدن. (آنندراج). برگشتن است که بعد از رفتن باشد. (شرح قاموس)، ایستادن در نماز. (شرح قاموس)، پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه) (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزد دادن. (آنندراج) : ثوب اﷲ زیداً مثوبه، پاداش داد او را. (اقرب الموارد). ثوبه اﷲ مثوبه. پاداش دهد او را خدا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثوبه مثوبه، یعنی داد خدای تعالی او را مثوبه و پاداش بندگی. (شرح قاموس)، بدل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعویض. (تاج العروس ج 1 ص 169) (اقرب الموارد) عوض دادن. (شرح قاموس). در قطر المحیط تعریض آمده و ظاهراً خطای مطبعه است، تثویب این است که بگوید بعد از اذان صبح و بامگاه الصلوه خیرٌ من النوم دو مرتبه در حالتی که برگردیدن از او ابتدا کردن باشد به او یعنی برگردد بهمان که ابتدا به او کرده و بحث می آید که لفظ مرتین معنی از این عبارتست و این عبارت را درست ازهری ذکر نموده چه در معنی تثویب گفته که تثویب مؤذن آن است که بعد از اذان گفتن میگوید الصلوه رحمکم اﷲ الصلوه پس میخواند مردم را بنماز عوداً بعد بدء. (شرح قاموس). اذان گفتن و بعد اذان بار دیگر خواندن بهر نماز بکلمه الصلوه رحمکم اﷲ یا بکلمه قامت قامت والصلوه خیرٌ من النوم دوبار گفتن در اذان فجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربانگ صبح دو بار الصلوه خیرٌ من النوم گفتن. (آنندراج). در اذان فجر الصلوه خیرٌ من النوم را دوبار گفتن. (قطر المحیط). در محیط مذکور است. که در زمان پیغمبر صلو̍هاﷲ و سلامه علیه مرسوم بود که (در) اذان صبح یا بعد از آن دو نوبت میگفتند ’الصلواه خیرٌ من النوم’ سپس تابعین و اهل کوفه جملۀ مذکوره را به حی علی الصلوه و حی علی الفلاح تبدیل نمودند و آن را دو مرتبه بین اذانین تکرار میکردند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)، دعوت کردن مؤذن مردمان را بنماز با گفتن حی علی الصلوه. (قطر المحیط). دعوت بنماز. (تاج العروس ج 1 ص 169). دعوت بسوی نماز. (شرح قاموس). دوبار گفتن دعا را. (قطر المحیط). برخی گفته اند تثویب تکرار دعا باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). در جامعالرموز گوید: تثویب در لغت مکرر ساختن دعا است. (کشاف اصطلاح الفنون)، دوبار خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دوبار خواندن است. (شرح قاموس)، بجامۀ خود اشارت کردن فریادخواستن را. (قطر المحیط). نمایاندن جامۀ خود را تادیده شود فریاد خواستن را. (اقرب الموارد). بانگ کنان چادر بر سر کاشتن برای خواندن کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تثویب دعاء است و این کلمه مأخوذ از ثوب میباشد چه آدمی در حال استغاثه جامۀ خود بجنبش درآورد و دستها بلند کند تا کسی که بسوی او فریاد می فرستد او را ببیند و این عمل کیفیت حال داعی باشد و از کثرت هر دعائی را هم تثویب نامیدند. (کشاف اصطلاحات الفنون)، نافله خواندن بعدفریضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نماز بعد از نماز واجبی هم هست. (شرح قاموس)، پیاپی خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان عادل بن علی)، اقامت گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (قطر المحیط) (تاج العروس ج 1 ص 169)
کالم شدن. (تاج المصادر بیهقی). کالمه شدن زن. (مجمل اللغه). ثیب گردیدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثیب شدن زن. (آنندراج). جدا شدن زن از شوی بسبب مرگ یا طلاق. (از اقرب الموارد). رجوع به تثیب شود، کلانسال شدن ناقه. (منتهی الارب)
کالم شدن. (تاج المصادر بیهقی). کالمه شدن زن. (مجمل اللغه). ثیب گردیدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثیب شدن زن. (آنندراج). جدا شدن زن از شوی بسبب مرگ یا طلاق. (از اقرب الموارد). رجوع به تثیب شود، کلانسال شدن ناقه. (منتهی الارب)
بر بالش نشاندن. (زوزنی). بر نهالین نشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهالین پیش کسی افکندن تا بر وی نشیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بر بالش نشاندن. (زوزنی). بر نهالین نشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهالین پیش کسی افکندن تا بر وی نشیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خود را خوشبوی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را خوشبوی کردن. (زوزنی). آلودن خود را به بوی خوش و خود را خوشبوی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوشبودار کردن و خوشبودار شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
خود را خوشبوی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را خوشبوی کردن. (زوزنی). آلودن خود را به بوی خوش و خود را خوشبوی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوشبودار کردن و خوشبودار شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تعییب. (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باعیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن آن را. (ناظم الاطباء). باعیب قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعییب شود
عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تعییب. (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باعیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن آن را. (ناظم الاطباء). باعیب قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعییب شود
بطنی است از کنده و از آنست کنانه بن بشر تجیبی، قاتل عثمان رضی الله عنه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مراصدالاطلاع و معجم البلدان و حلل السندسیه ج 1 ص 297، و رجوع به تجوب شود
بطنی است از کنده و از آنست کنانه بن بشر تجیبی، قاتل عثمان رضی الله عنه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مراصدالاطلاع و معجم البلدان و حلل السندسیه ج 1 ص 297، و رجوع به تجوب شود
بازگردنده از گناه. (فرهنگ دهار). تائب، نعت است از توبه: گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند. منوچهری. رجوع به تائب شود
بازگردنده از گناه. (فرهنگ دهار). تائب، نعت است از توبه: گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند. منوچهری. رجوع به تائب شود
شکشته شدن دندان اشتر از پیری و ریخته شدن موی دنبال وی. (تاج المصادر بیهقی). ثلب گردیدن شتر. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). و ثلب، شتر پیر دندان و موی دم ریخته. (از آنندراج)
شکشته شدن دندان اشتر از پیری و ریخته شدن موی دنبال وی. (تاج المصادر بیهقی). ثِلب گردیدن شتر. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). و ثِلب، شتر پیر دندان و موی دم ریخته. (از آنندراج)