جدول جو
جدول جو

معنی تثبیط - جستجوی لغت در جدول جو

تثبیط(اِ)
درنگی کردن. (ترجمان عادل بن علی). بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : مشغول کردن و بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. (از قطر المحیط) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تثبیط
درنگی کردن
تصویری از تثبیط
تصویر تثبیط
فرهنگ لغت هوشیار
تثبیط((تَ))
توقف کردن، درنگ کردن
تصویری از تثبیط
تصویر تثبیط
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
ثابت کردن، پابرجا ساختن، برقرار گردانیدن، پایدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
درنگی شدن. (تاج المصادر بیهقی). تثبط از امری، بازایستادن ازآن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن. (آنندراج). تثبت، تثبط بر امری، واقف شدن برآن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
آرزومند گردانیدن کسی را و منه الحدیث: انه جاء و هم یصلون فجعل یغبطهم او یحملهم علی الغبط و یجعل هذا الفعل عندهم مما یغبط علیه هکذا روی وان روی التخفیف فیکون قد غبطهم بسبقهم الی الصلوه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رُءْ)
آب برآوردن از چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
روی ترش و آژنگناک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقلوب تقطیب است یعنی آژنگ افکندن دو ابرو. (از اقرب الموارد). و رجوع به تقطیب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
باطل کردن ناقه آبستنی خود را و بچه افکندن میش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بچۀ ناتمام افکندن ناقه و میش. (از متن اللغه). افکندن ناقه و میش بچه را پیش از آنکه (خلقت آن) تمام شود و یا پیش از آنکه خلقت بچه آشکار شده باشد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تسبیغ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر جای بداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بر جای داشتن. (ترجمان عادل بن علی) (مجمل اللغه). ثابت گردانیدن و برجای داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برقرار داشتن و ثابت گردیدن. (آنندراج). چیزی را ثابت قرار دادن. (از قطر المحیط) : عهدنامه نبشتم بدین تثبیت و قاعده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132) ، نیک شناختن چیزی را. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فعلی مشوش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). کاری مشوش کردن. (ناظم الاطباء). مشوش کردن فعلی. (زوزنی) ، تعمیه نمودن درسخن و خط، و بیان ناکردن آن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گذاشتن شبان عصا را بر پشت و هر دو دست را بدان بند کردن و آویختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تثبﱡج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازداشتن از حاجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حبس کردن چیزی بر کسی. (از قطر المحیط). حبس کردن. (شرح قاموس). حبس کردن چیزی را. (تاج العروس ج 3 ص 72)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گردآوردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در زندگانی کسی (را) درود و ثنا گفتن. (تاج المصادر بیهقی). مدح کردن کسی را و ثنا گفتن بر او در زندگی وی. (از قطر المحیط). ثنا گفتن بر مرد در زندگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اصلاح کردن چیزی. (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، افزودن، تمام کردن، بزرگ داشتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، شکایت از حال ونیاز خود کردن. (شرح قاموس). شکایت حال و حاجت خود پیش کسی بردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بر خوی پدر رفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، دوام کردن بر چیزی. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته بودن در کاری. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، یاری خواستن. (منتهی الارب) (شرح قاموس) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بدی کردن. (از قطر المحیط) (از شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نیکوئی کردن. (از قطر المحیط) (از شرح قاموس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از لغات اضداد است. (قطر المحیط) (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوفتن و شکستن. (شرح قاموس). کوفتن و ریزه ریزه کردن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خبط و خطا و اشتباه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
بر جای بداشتن، ثابت داشتن، برقرار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبیر
تصویر تثبیر
حبس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبیه
تصویر تثبیه
گرد آوردن، مدح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخبیط
تصویر تخبیط
خبط و خطا و اشتباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبط
تصویر تثبط
باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
((تَ))
پابرجا کردن، آهستگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثبط
تصویر تثبط
((تَ ثَ بُّ))
وقوف داشتن بر کاری، باز ایستادن از کاری، توقف و فروماندن
فرهنگ فارسی معین
اثبات، استقرار، استواری، برقراری، تحکیم، ثابت سازی، استوار داشتن، برقرار کردن، برجای داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چسبندگی، تحکیم
دیکشنری اردو به فارسی