جدول جو
جدول جو

معنی تتشی - جستجوی لغت در جدول جو

تتشی(تُ تُ)
منسوب به تتش. رجوع بمادۀ ذیل شود
لغت نامه دهخدا
تتشی(تُتُ)
بیمارستانی به باب الازج بغداد منسوب به خمارتگین، یکی از غلامان تاج الدوله تتش بن ارسلان بن داود بن سلجوق است. (از معجم البلدان ج 2 ص 366) ، عقارالتتشی، بازاری است نزدیک مدرسه نظامیۀ بغداد منسوب به خمارتگین. (از معجم البلدان ایضاً)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تتری
تصویر تتری
تاتاری، از مردم تاتار، تهیه شده به وسیلۀ قوم تاتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
شام خوردن، طعام شبانگاهی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتشی
تصویر آتشی
به رنگ آتش، سرخ تیره
کنایه از بسیار خشمگین، تند
کنایه از سوزان
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، گل سوری، چچک، گل آتشی، سوری، لکا، بوی رنگ، ورد، رز
پخته شده با آتش مثلاً سیب زمینی آتشی،
نوعی کهربای زرد رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
نوعی چاشنی اشتهاآور و ترش مزه که از پروراندن انواع سبزی و میوه، از قبیل بادنجان، خیار، سیر، پیاز، موسیر و امثال آن ها در سرکه تهیه می کنند، از چهار طعم اصلی مانند طعم سرکه، کنایه از بدخلقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغشی
تصویر تغشی
پوشیدن، مشغول کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشی
تصویر توشی
نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند، نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتری
تصویر تتری
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمشی
تصویر تمشی
راه رفتن، قدم زدن، روان گشتن، پیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(تُ تُ ی یَ)
مدرسه ای نزدیک به عقار التتشی، اصحاب ابوحنیفه را. منسوب به خمارتگین. (معجم البلدان ج 2 ص 366). رجوع به تتش و تتشی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمشی
تصویر تمشی
راه رفتن، روان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتری
تصویر تتری
پیاپی، متواتر، متفرق و پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبشی
تصویر تبشی
طبقی باشد لب گردان از مس و نقره و طلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپشی
تصویر تپشی
بشقاب گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغشی
تصویر تغشی
فروگرفتن کار کسی را پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
شام خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
کیفیت چیز ترش حموضت، کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسید های مختلف در ترکیبشان وجود دارد. ترشیها را بعنوان چاشنی غذا بکار میبرند، اسید، جمع ترشیها. ترشیجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشی
تصویر تخشی
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشی
تصویر تحشی
رویگردانی، زیرش زدن (حاشا کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به آتش: مانند آتش همچون آتش آتشین، برنگ آتش آتشفام آتشین، قسمی گل بعضی آن را سوری دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشی
تصویر توشی
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشی
تصویر توشی
مهمانی که در آن هر کس خوراک خود را با خود بیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تتری
تصویر تتری
((تُ یا تَ))
سماق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغشی
تصویر تغشی
((تَ غَ شِّ))
پوشیدن، فرو رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمشی
تصویر تمشی
((تَ مَ شّ))
راه رفتن، گام زدن، پیاده روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
((تُ))
کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسیدهای مختلف در ترکیبشان وجود دارد، ترشی ها را به عنوان چاشنی غذا به کار می برند
ترشی انداختن: کنایه از بلا استفاده و عاطل گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبشی
تصویر تبشی
((تَ))
سینی، طبق فلزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتشی
تصویر آتشی
آتش مزاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتشی
تصویر آتشی
Fiery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
Sourness, Tartness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آتشی
تصویر آتشی
огненный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
кислота , кислотность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آتشی
تصویر آتشی
feurig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
Säure
دیکشنری فارسی به آلمانی