- تبطیل
- باطل کردن
معنی تبطیل - جستجوی لغت در جدول جو
- تبطیل ((تَ))
- باطل کردن، باطل ساختن
- تبطیل
- باطل کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرویش، بسته، بیکار
دگرگونی
چرب کردن موی به روغن
دهل نوازی
فرویش، بیکار کردن هشتن، رستی -1 بیکار کردندست از کار کشیدن، مهمل گذاشتن تیمار نداشتن، بیکاری، روز بیکاری، جمع تعطیلات
بدل کردن، عوض کردن چیزی به چیزی، تحویل و تعویض
تهمت زدن کسی را، بخیل خواندن کسی را
بزرگ شمردن، احترام کردن
از دنیا بریدن و بخدا گرویدن
نیک تر کردن
در آمیختن
پیش شدن
مانده گردیدن درماندگی
بر کشیدن برتری دادن، آستر کردن آستر کردن جامه را
مسطح کردن
پوست باز کردن
مکروه داشتن
تبتل، از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
بیکار کردن، دست از کار کشیدن، مهمل گذاشتن چیزی
تغییر چیزی به جای چیز دیگر، عوض کردن شخصی با شخص دیگر
Holiday
отпуск
Urlaub
відпустка