جدول جو
جدول جو

معنی تبصیل - جستجوی لغت در جدول جو

تبصیل
(اِ رِ)
تبصل. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). پوست باز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برهنه کردن کسی را از لباس وی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تبصیل
پوست باز کردن
تصویری از تبصیل
تصویر تبصیل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبصیر
تصویر تبصیر
بینا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبطیل
تصویر تبطیل
باطل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
حاصل کردن، فراهم آوردن، به دست آوردن، درس خواندن، دانش آموختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
جدا کردن، فصل فصل کردن کتاب و شرح و بسط دادن مطلب، شرح و بیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
تغییر چیزی به جای چیز دیگر، عوض کردن شخصی با شخص دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبجیل
تصویر تبجیل
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
تبتل، از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبقیل
تصویر تبقیل
پیش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسیل
تصویر تبسیل
مکروه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبصیر
تصویر تبصیر
بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبغیل
تصویر تبغیل
مانده گردیدن درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطیل
تصویر تبطیل
باطل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبکیل
تصویر تبکیل
در آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیل
تصویر توصیل
رسانایی کروایاندن کلوایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلیل
تصویر تبلیل
نیک تر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخصیل
تصویر تخصیل
از هم دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
جدا کردن، پاره پاره کردن، فصل فصل کردن، پیدا کردن و بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تحصیل دین، جمع آوری آن، ستاندن و جمع نمودن، کسب و اکتساب، حاصل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاصیل
تصویر تاصیل
اصیلی کردن، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
بدل کردن، عوض کردن چیزی به چیزی، تحویل و تعویض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخیل
تصویر تبخیل
تهمت زدن کسی را، بخیل خواندن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبجیل
تصویر تبجیل
بزرگ شمردن، احترام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
از دنیا بریدن و بخدا گرویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطیل
تصویر تبطیل
((تَ))
باطل کردن، باطل ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبصیر
تصویر تبصیر
((تَ))
بینا کردن، شناسا گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
((تَ))
دیگرگون کردن، بدل کردن، دگرگون سازی، جمع تبدیلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبجیل
تصویر تبجیل
((تَ))
بزرگ داشتن، احترام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
((تَ))
بریدن از دنیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
((تَ))
به دست آوردن، دانش آموختن، کسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
((تَ))
جدا کردن. فصل فصل کردن، شرح دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
دگرگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
Elaboration
دیکشنری فارسی به انگلیسی