- تبریج
- برج بنا نهادن
معنی تبریج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شادباش، شاباش، خجسته، فرخنده
پارسی تازی گشته شیرزنه خمره کره گیری
سوگند مندی، سوگند بسیار بر زبان راندن، در فشار گذاشتن
بیرون آوردن
پا به پا رفتن آهسته گامی، در نوردیدن نامه -1 درجه بدرجه پیش رفتنپایه پایه بالا رفتن، آهسته آهسته کاری کردن، اجرای امری اندک اندک، جمع تدریجات. پله پله بالا رفتن
موی بافتن
سخن آرایی، فراخ گریبانی فراخ کردن گریبان
اندوه وابردن، از دشواری و غم بیرون آوردن، خواوند دور کردن غم را از کسی
آراستن و زینت دادن
بیزار کردن
مبارکباد گفتن، مبارکباد شاد باش هما یونخواهی، فروختن اشتر شتر فروشی شاد باش گفتن خجستگی خواستن، شاد باش تهنیت، جمع تبریکات
آراستگی، زیور بافت
سر را تراشیدن
نرم کردن زمین
پیدا و آشکار کردن چیزی، بیرون آوردن، و نام شهری است درآذربایجان
سرد کردن، خنک گردانیدن
فروتنی
فروتنی نمودن
شاد و مسرور شدن زیبا گردانیدن، نیکو گردانیدن زیبا گردانیدن، نیکو گردانیدن
مبارک باد گفتن، شادباش گفتن
خارج ساختن، بیرون کردن، بیرون آوردن
درجه به درجه پیش رفتن، پله پله بالا رفتن، آهسته آهسته و گاه گاه کاری کردن
سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ویژه دمای بدن
دور کردن اندوه
Gradualness
Congratulation, Felicitation
поздравление
постепенность