کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک
کُرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گُلغَر، پَت، تِبِت، بُزَشم، بُزوَشم، بُزوَش، تَفتیک
به بادیه مقیم شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). بادیه نشین شدن و از مردم بادیه گشتن. (از قطر المحیط) ، پدید آمدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برآمدن و آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به بادیه مقیم شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). بادیه نشین شدن و از مردم بادیه گشتن. (از قطر المحیط) ، پدید آمدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برآمدن و آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
آغاز کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ابتدا کردن. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی). (از اقرب الموارد). بدء به بدءً. (از باب نصر). آغاز کردن به آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بدایع وعجایب: له بدائه فی الکلام و الشعر و الجواب، ای بدائع و عجائب. (اقرب الموارد). و رجوع به بداهه شود
آغاز کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ابتدا کردن. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی). (از اقرب الموارد). بدء به بدءً. (از باب نصر). آغاز کردن به آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بدایع وعجایب: له بدائه فی الکلام و الشعر و الجواب، ای بدائع و عجائب. (اقرب الموارد). و رجوع به بداهه شود
صیغۀ اسم فاعل از باب افعال بمعنی آغاز کننده و آشکارکننده و آفریننده. (غیاث) (آنندراج). آفرینندۀ نخست بار، نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبدی ٔ شود: به مکتب جبروت و به علم القرآن به مبدء ملکوت و به مبدع الارباب. خاقانی. - مبدء فیاض، آغاز کننده بسیار فیض رسان، و از این مراد حق تعالی باشد. (آنندراج)
صیغۀ اسم فاعل از باب افعال بمعنی آغاز کننده و آشکارکننده و آفریننده. (غیاث) (آنندراج). آفرینندۀ نخست بار، نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبدی ٔ شود: به مکتب جبروت و به علم القرآن به مبدء ملکوت و به مبدع الارباب. خاقانی. - مبدء فیاض، آغاز کننده بسیار فیض رسان، و از این مراد حق تعالی باشد. (آنندراج)
جای گرفتن. (زوزنی) (ترجمان علامۀ جرجانی). فرود آمدن و مقیم شدن در مکانی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حدیث: من کذب علی ّ متعمداً فلیتبوء مقعده من النار، قادرشدن مرد بر اهل خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
جای گرفتن. (زوزنی) (ترجمان علامۀ جرجانی). فرود آمدن و مقیم شدن در مکانی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حدیث: من کذب علی ّ متعمداً فلیتبوءْ مقعده من النار، قادرشدن مرد بر اهل خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد). پریشان گردیدن. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). متبدّد نعت است از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تبدد الحلی صدرالجاریه، گرفت زیور تمام سینۀ او را، بخش بخش کردن چیزی را علی السویه. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد). پریشان گردیدن. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مُتَبَدِّد نعت است از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تبدد الحلی صدرالجاریه، گرفت زیور تمام سینۀ او را، بخش بخش کردن چیزی را علی السویه. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
دگرگون گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبدیل. تحویل. (ناظم الاطباء) : دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد هرگز نبود دور زمان بی تبدّلی. سعدی. ، بدل گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان علامۀ جرجانی). عوض کردن این بدان. (آنندراج) : تبدله به، گرفت آن را بدل آن. و منه قوله تعالی: و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
دگرگون گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبدیل. تحویل. (ناظم الاطباء) : دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد هرگز نبود دور زمان بی تبدّلی. سعدی. ، بدل گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان علامۀ جرجانی). عوض کردن این بدان. (آنندراج) : تبدله به، گرفت آن را بدل آن. و منه قوله ُ تعالی: و من یتبدل ِ الکفر بالایمان فقد ضل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
مویی باشد بغایت نرم که از بن موی بز بشانه برآرند و از آن شال بافند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبت. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). کرک. (ناظم الاطباء). رجوع به تبت شود
مویی باشد بغایت نرم که از بن موی بز بشانه برآرند و از آن شال بافند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تِبِت. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). کرک. (ناظم الاطباء). رجوع به تبت شود