جدول جو
جدول جو

معنی تبخدجه - جستجوی لغت در جدول جو

تبخدجه
(اِ تِ)
نوعی از راه رفتن که پیش پاها را نزدیک گذارد و پاشنه ها دور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بودجه
تصویر بودجه
مجموع درآمدها و هزینه های کشور، وزارت خانه، مؤسسه و مانند آن در مدتی معین، توانایی مالی یک فرد یا یک خانواده
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِءْ)
نوعی از رفتار و آن چنان باشد که پیش پایها نزدیک گذارد و پاشنه ها دور. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ / جِ)
هستۀ انگور که تکاک هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 ب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بی فکر و تأمل با هم خطبه و جز آن خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تباده خطبه و شعر، ارتجال آنها و تباده دو تن در شعر، تجاری آن دو در آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
انگاره. دخل و خرج مملکت. مجموع درآمدها و هزینه های یک کشور، یک وزارتخانه، یک اداره، یک مؤسسه و یا شخص خاص. صورت برآورد جمع و خرج یک وزارتخانه، یک اداره، یک بنگاه. مادۀ اول قانون محاسبات عمومی مصوب اسفندماه 1312 بودجه را چنین تعریف کرده است: بودجه لایحۀ پیش بینی کلیۀ عواید و مخارج است برای مدت یک سال شمسی (سنۀ مالی) که بتصویب مجلس شورای ملی رسیده باشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ جَ / جِ)
همان تبانجه است. (شرفنامۀ منیری). بمعنی تبانجه. کذا فی شرفنامه. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291 ب). تبنچه. تپنچه. تپانجه. تپانچه. طپانچه. رجوع به تپانچه و لطمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
شتر جوان فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ)
مرکّب از: تبخال + ’ه’ پسوند زائد، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تبخال. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء)، اثر تب گرم باشد که از لب مردم برجهد چون خرد آبله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 493)، اثر تب گرم بود یعنی جوششی که بعد از تب از لب و دهان بیرون آید. (فرهنگ اوبهی)، تبشی باشد که بر لب بیمار پدید آید پس از تب. (صحاح الفرس)، آبله های خرد که از گرمی تب بر اطراف لب پدید آید و این علامت مفارقت تب است. بلفظ افتادن و دمیدن و زدن مستعمل و در این لفظ قلب اضافت است و تبدیل بای فارسی به عربی و زیادت ها، ببای فارسی بدون ها نیز آمده. (غیاث اللغات) :
کاشکی سیدی من آن تبمی
تا چو تبخاله گرد آن لبمی.
خفاف (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 439)،
تبخاله مرا نمود دلدار به ناز
بردم به لبان سرخش انگشت فراز
چون کودک شیرخواره از حرص و ز آز
انگشت مزم از این سپس عمر دراز.
قطران (از انجمن آرا)،
نگوئی گاو بحری را چرا تبخاله شد عنبر
گیا در ناف آهو مشک اذفر بیشمر دارد.
ناصرخسرو.
تب لرزه شکست پیکرش را
تبخاله گزید شکرش را.
نظامی.
زبان از تشنگی بر لب فتاده
لب از تبخاله موج خون گشاده.
جامی.
، مرغی از جنس ترقه. (ناظم الاطباء) ، حباب شراب. (ناظم الاطباء)،
- آتش تبخاله:
زان فروغی کز رخش افتاد در کاشانه ام
آتش تبخاله ام لبریز آب گوهر است.
صائب (از آنندراج)،
- تبخاله نوش:
ببوی صبر مشام آنچنان مباد آن رند
که قدر طالب تبخاله نوش نشناسد.
طالب آملی (از آنندراج)،
- خیمۀ تبخاله:
پردۀ امید باشد ناامیدیهای ما
خیمۀ تبخالۀ ما بر لب کوثر بود.
صائب (از آنندراج)،
- ساغر تبخاله:
در کلبۀ ما تا به کمر موج شراب است
تا ساغر تبخالۀ ما پیری ناب است.
کلیم (از آنندراج)،
توان به ساغر تبخاله آب کوثر خورد
بساز با جگر تشنه چون سراب اینجا.
صائب (از آنندراج)،
- شیشۀتبخاله:
بی تو امشب ساغر لب بر شراب ناله بود
پنبه ام از مغز جان بر شیشۀ تبخاله بود.
شوکت (از آنندراج)،
از ره و رهبر نبود آثار کز شوق ازل
خار راهت چون پری در شیشۀ تبخاله بود.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بودجه
تصویر بودجه
جمع و خرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبنجه
تصویر تبنجه
سیلی که بصورت زنند تپانچه طپانچه
فرهنگ لغت هوشیار
تاولی که بر اثر عفونت حاد عمومی بدن در کنار لب یا در مخاط دهان پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهجه
تصویر تباهجه
گوشت پخته نرم و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودجه
تصویر بودجه
((جِ))
مجموع درآمدها و هزینه های یک کشور، وزارتخانه، اداره، خانواده و یک فرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبنجه
تصویر تبنجه
((تَ بَ جِ))
سیلی که به صورت می زنند، آسیب، نوعی اسلحه گرم، تپانچه، طپانچه، تس، توانچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بودجه
تصویر بودجه
پیش ریز، تن خواه، هزینه، درآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتبار، پول، سرمایه، وجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تبخال
فرهنگ گویش مازندرانی