جدول جو
جدول جو

معنی تباکی - جستجوی لغت در جدول جو

تباکی
گریۀ دروغی کردن، خود را به گریه زدن
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
فرهنگ فارسی عمید
تباکی
(اِ شَ)
گرستن نمودن. (زوزنی). خود را گریان نمودن. خویشتن چون گریانی ساختن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گریۀ دروغ نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خود را بشکل گریه کننده درآوردن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تباکی
به دروغ گریه کردن
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
فرهنگ لغت هوشیار
تباکی
((تَ))
گریه دروغی
تصویری از تباکی
تصویر تباکی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تباهی
تصویر تباهی
خرابی، فساد، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
با هم سازش کردن و هم دست شدن برای اقدام به امری
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رَ)
ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم. (منتهی الارب). بغاوه و عصیان کردن باهم. (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ زُ پَ / پِ کَ دَ)
با یکدیگر قراری نهادن، و بیشتر تبانی علیه ثالثی است. مواضعۀ نهانی پیمان بستن. این کلمه برساخته از مادۀ ’ب ن ی’ است و در فرهنگهای عربی استعمال نشده. در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آمده: تبانی با یکدیگر قرار گذاشتن از کلمات مجعول است و در کتب لغت موجود نیست. (شمارۀ دوم از سال اول نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز)
لغت نامه دهخدا
(تُبْ با)
منسوب به تبان، شلوار کوتاهی که ملاحان پوشند. (انساب سمعانی ورق 103)
لغت نامه دهخدا
(تُبْ با)
حسین بن احمد بن علی بن محمد بن یعقوب الواسطی مکنی به ابوعبدالله معروف به ابن تبان که از وی ابومسعود احمد بن محمد بن علی بن عبدالله النحلی (کذا) الرازی الحافظ روایت کرده است. (انساب سمعانی ورق 103). رجوع به تاج العروس ج 9 صص 152-153 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
منسوب به تبان. رجوع بهمین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
موسی بن حفص بن نوح بن محمد بن موسی التبانی الکسّی مکنی به ابوهارون که برای کسب علم به حجاز و عراق رفت.... وی از محمد بن عبدالله بن زیدالمقری روایت کرد، و ازو حمادبن شاکرالنسفی روایت کرده است. (از معجم البلدان ج 2 ص 358). مؤلف تاج العروس صاحب ترجمه را منسوب به تبانه قریه ای به ماوراءالنهر ذکر کرده است. رجوع به تاج العروس ج 9 ص 153 شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ با)
ابوطاهر تبانی که از اعیان قضات دورۀ سلطان مسعود غزنوی بود:... و قاضی بوطاهر تبانی را که از اعیان قضات است، برسولی نامزد کرده می آید تا بدان دیار کریم حرسهالله آید و عهدها تازه کرده شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77). رجوع به ابوطاهر شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ با)
منسوب به تبانه. رجوع بهمین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 144هزارگزی جنوب میناب و بر سر راه مالرو جاسک به میناب واقع است و40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تباله که نام جایی است در نواحی مکه. (انساب سمعانی ورق 102 الف). رجوع به تباله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ابوایوب سلیمان بن داود بن سالم بن زید التبالی منسوب به تباله و از محدثان بود. وی از محمد بن عثمان بن عبدالله بن مقلاس ثقفی الطائفی روایت کرد و ابوحاتم رازی از وی حدیث شنید. (از معجم البلدان ج 2 ص 358). و رجوع به انساب سمعانی ورق 102 الف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ)
آزمودن. (از قطر المحیط) (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
گریۀ دروغ نماینده. (آنندراج). کسی که خود را وامی دارد و یا واداشته می شود به ریختن اشک و آن که به حیله و مکرگریه می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباکی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
ماندن. (زوزنی). باقی ماندن. (آنندراج از تاج). در تاج العروس، قطر المحیط، اقرب الموارد، منتهی الارب این مصدر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ب ه و’، بایکدیگر فخر نمودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (دهار) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر معارضه نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبادی
تصویر تبادی
بادیه نشین گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباری
تصویر تباری
با هم معاوضه، تعارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباغی
تصویر تباغی
ظلم و ستم کردن، عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباقی
تصویر تباقی
باقی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبالی
تصویر تبالی
آزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
با یکدیگر قراری نهادن، نهانی پیمان بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهی
تصویر تباهی
فساد، خراب بودن و با یکدیگر فخر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاکی
تصویر تشاکی
گلگی: گله داشتن از یکدیگر شکایت کردنگله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاکی
تصویر تشاکی
((تَ))
از یکدیگر شکایت کردن، گله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباهی
تصویر تباهی
فساد، نابودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
((تَ))
با یکدیگر هم دست شدن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباهی
تصویر تباهی
ضایعه، فساد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
ساخت و پاخت، سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
کاهش، تخریب، ویرانی، محو
دیکشنری اردو به فارسی