جدول جو
جدول جو

معنی تبأبؤ - جستجوی لغت در جدول جو

تبأبؤ
(اِظْ)
از ’ب ءء’، دویدن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ ءُ)
سپسایکی رفتن و بددل شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگشتن و ترسیدن و سستی کردن. (از اقرب الموارد) ، فراهم آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: مالکم تکأکأتم علیه، ای تجمعتم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درماندن در سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لی)
درخشیدن برق و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درخشیدن. (آنندراج). درخشیدن ستاره و برق، افروختن و درخشان شدن شعلۀ آتش. (از اقرب الموارد) ، درخشیدن و نورانی بودن رخسار. (التاج، از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مرکّب از: ’جأجاء’، بازایستادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : رایتک لاتجأجاء عن حماها. (اقرب الموارد) ، ترسیدن از چیزی یا کسی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مقام نمودن بعد از آنکه ارادۀ سفر داشت. (از منتهی الارب). مقام نمودن پس از ارادۀ سفر داشتن. (ناظم الاطباء) ، ترسیدن از کسی، بر آبشخور وارد شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان شدن به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشیده شدن به چیزی. (اقرب الموارد) ، آواز گردانیدن شتران در جوف، درنگ کردن خبر در رسیدن، خمیدن و کج گردیدن بار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، چمیدن و خرامان راه رفتن، برگشتن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، غلطیدن و درگردیدن از جایی بسوی چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سقوط از اسب. (المنجد). منه الحدیث: فتدأداء عن فرسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تدحرج سنگ، تزاحم قوم، جنبیدن، ساکن گردیدن. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازداشتن و نهی کردن، دست اندازان راه رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مضطرب راه رفتن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
متفرق و پریشان شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفرق قوم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، مضطرب و پریشان شدن کار قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پست شدن کار قوم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). پست شدن کار، تشأشاء امرهم اتضع. (از متن اللغه) ، قبول نکردن نخله لقاح را و نبودن خسته در غوزۀ آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
سر فروداشتن. (زوزنی). پست کردن سررا و فرود افگندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تطأطأت لهم تطأطؤ الدلاه، ای خفضت لهم نفسی کتطأمن الدلاه. و دلاه جمع دال است و آن از دلو گرفته شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
ترسیدن از کسی، رام گردیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنبیدن و از جای رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحرک و تزعزع. (متن اللغه) (المنجد). تزعزع. (اقرب الموارد) ، سرین جنبان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اطراف جنبان رفتن. (از المنجد). اطراف جنبان رفتن به هیئت قصار. (از اقرب الموارد). پنهان گردیدن و اطراف جنبان رفتن به هیئت قصار. (از متن اللغه) ، ترسیدن و پنهان شدن. (زوزنی) (از المنجد) (از اقرب الموارد). ترسیدن و پوشیده گردیدن، خرد نمودن خود را از ترس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خود را جمع و کوچک کردن و دور شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
مختلف شدن کارها و دشوار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مختلف شدن کار. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) :تسأسات الامور علی او تسیأت، اختلف. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ طِ ءَ)
عاجز و قاصر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سست شدن در رأی و آمیختن آن. (از اقرب الموارد) ، سست و فروهشته شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سست و ناتوان و عاجز شدن در امری. منه قول علی لسلیمان بن صرد و کان قد تخلف عنه یوم الجمل ثم اتاه بعد ’تنانأت وتراخیت’ یرید ضعفت و استرخیت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِظْ ظِ)
درنگی شدن در رفتار. (تاج المصادر بیهقی). سپس ماندن. عقب افتادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درنگی کردن در رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تباطاء الرجل فی مسیره، درنگی کرد در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا