- تباهی
- ضایعه، فساد
معنی تباهی - جستجوی لغت در جدول جو
- تباهی
- فساد، خراب بودن و با یکدیگر فخر نمودن
- تباهی
- فساد، نابودی
- تباهی
- خرابی، فساد، نابودی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خود ستای
ساخت و پاخت، سازش
گولپیر پیر گول پیر کودن (خرف)
نو باوه
همخوشی، همگایی بازی کردن با یکدیگر همدیگر را سرگرم ساختن بلهو و لعب مشغول گردیدن، با هم بازی کردن
بغایت رسیدن، بپایان رسیدن چیزی
فساد ضایع شدن، نابودی
کباب، گوشت پخته و نرم و نازک
یکدیگر را لعنت کردن
فرود آوردن
با یکدیگر قراری نهادن، نهانی پیمان بستن
آزمودن
به دروغ گریه کردن
باقی ماندن
ظلم و ستم کردن، عصیان کردن
با هم معاوضه، تعارض
بادیه نشین گردیدن
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
گریۀ دروغی کردن، خود را به گریه زدن
تباهچه، خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند، بورانی بادنجان، کباب، تواهه
با هم سازش کردن و هم دست شدن برای اقدام به امری
به نهایت رسیدن، پایان یافتن، بازایستادن و بس کردن
ناز کننده، سر افراز سر بلند افتخار کننده مفتخر مباهات کننده: بموجب صدور این فرمان مبارک سوسیته آنونیم مزبور را بسمت فورنیتری مخصوص خودمان مباهی و سر بلند فرمودیم
فخر کننده
میوۀ نورس، نوباوه
خانه تهی